"ثم اهتديت"
"آنگاه هدایت شدم"
📚قسمت نهم :
💠گذری کوتاه بر زندگی مولف:
🕋 زیارت خانه خدا
و بى اختيار مواجه شدم با آن استقبال عظيمى كه پدرم برايم فراهم آورده بود، چه اينكه بسيارى از مردم در فرودگاه منتظر قدومم بودند و پيشاپيش آنها رهبر طريقت عيساوى و رهبر تيجانى و رهبر قادريان با تار و طنبور به چشم مى خوردند. مرا با هلهله و تكبير در خيابانهاى شهر مى گرداندند و به هر مسجدى كه مى رسيديم، چند لحظه اى بر عتبۀ مسجد مى ايستاندند تا مردم به ديدار و معانقهام بشتابند بويژه پيرمردان و ريش سفيدان شهر كه از شدّت شوق ديدار خانۀ خدا و زيارت مرقد پيامبر اكرم «ص»، مرا غرق بوسه مى كردند، خصوصا كه تا آن روز هيچ حاجى به سنّ و سال من نديده بودند و در «قفصه» چنين چيزى را سراغ نداشتند. شيرين ترين روزهاى عمرم را در آن ايّام گذراندم؛ همواره شخصيتها و بزرگان شهر به منزل ما مى آمدند و تبريك مى گفتند و برايم دعا مى كردند و بسيارى از من مى خواستند كه «سوره فاتحه» و دعا در حضور پدرم بخوانم و من گاهى خجالت مى كشيدم و گاهى هم تشويق مى شدم. و يادم نمى رود كه هرگاه زيارت كنندگان مى رفتند، مادرم بخور مى آورد و اسپند دود مى كرد كه مرا از ديدگان حسودان دور سازد و مكر شياطين را برطرف نمايد. پدرم سه شب متوالى به عنوان و ليمه به پيشگاه حضرت تيجانى، گوسفند سر مى بريد و مردم را اطعام مى كرد...
ادامه دارد...
"ثم اهتديت"
"آنگاه هدایت شدم"
📚قسمت دهم :
💠گذری کوتاه بر زندگی مولف:
🕋 زیارت خانه خدا
و مردم از هر مطلب كوچك و بزرگى از من مى پرسيدند و معمولا پاسخهايم پر بود از تقدير و احترام فوق العادۀ سعوديها و خدمات آنان در نشر اسلام و يارى مسلمين!!!. مردم شهر مرا «حاجى» لقب دادند و از آن روز هرجا اين نام برده مى شد، ذهنها فقط متوجّه من مى گشت و پس از آن پيوسته معروف تر و مشهورتر مى شدم خصوصا در ميان افراد متديّن مانند گروه «اخوان المسلمين» و من هم وظيفه خود مى دانستم كه به مسجدها سر بزنم و مردم را از بوسيدن ضريحها و دست كشيدن بر چوبها منع كنم و آنان را با تمام توان قانع سازم كه اين كارها شرك است. و بدين سان فعاليّت من بيشتر و بيشتر مى شد تا آنجا كه گاهى قبل از خطبه امام در روزهاى جمعه در مساجد، درس مى دادم و از «مسجد ابو يعقوب» به «مسجد بزرگ» منتقل مى شدم، زيرا نماز در وقتهاى متفاوت در اين مساجد برگزار مى شد، مثلا اگر در آن مسجد نماز ظهر مى خواندند، در مسجد ديگر نماز عصر در همان وقت خوانده مى شد. و غالبا به مجالس درس دين روزهاى يكشنبه من، بيشتر شاگردان دبيرستانى مى آمدند كه من در آن دبيرستان، درس «تكنولوژى» و «مقدمات تكنيك» تدريس مى كردم و از درس من خيلى خوششان مى آمد و محبّت و تقديرشان نسبت به من افزونتر مى گشت.....
ادامه دارد...
#محمد_تیجانی_سماوی
✨سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات✨
✨الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ✨
https://eitaa.com/joinchat/3999924353C4d5bf86db8