اسمش ادریس بود، فامیلش هم خیلی با کلاس بود و اندازه‌ی اسمش نایاب. شغلش اما معمولی بود از همین راننده‌های تاکسی اینترنتی با یک پراید سفید معمولى‌تر. البته یک فرق بزرگ با همه‌ی راننده تاکسی‌های معمولی داشت؛ اینقدر به چشمم آمد که همه‌ی عصبانیتم از دیر رسیدنش را به راحتی قورت دادم. 🇮🇷 یک پرچم ایران چسبانده بود درست روی داشبورد، یک عکس کوچک از حاج قاسم‌ هم گوشه‌ی صفحه کیلومتر شمارش جا خوش کرده بود. سر و شکلش به بچه حزب‌اللهی‌های دو آتشه و پای ثابت راهپیمایی‌ها نمی‌خورد اما رفتار و منشش چیز دیگری بود. معتقد بود پرچم مقدس است چون نام خدا روی‌ آن است و نام خدا را از آن حذف کنیم، حرمت و تقدسی هم ندارد و این را به راحتی با مسافرش در میان می‌گذاشت بدون این‌که بترسد مبادا مسافر از آن ضد حکومتی‌ها باشد و بدش بیاید و امتیازش را کم بدهد. 💭 به‌نظرم آمد او هم دارد سهم خودش در تمدن‌سازی را ایفا می‌کند، وقت تخصصی برای کار فرهنگی‌اش نمی‌گذارد اما با همین کار ساده دارد تبلیغ دین و تقویت هویت ملی می‌کند. او هم یک کنشگر اجتماعی‌ست به وسع خودش. 💡 اما برای تمدن‌سازی این یک نفر کافی نیست. راننده‌ی تاکسیِ بچه حزب‌اللهیِ معتقد به تقدس پرچم کم نداریم اما کسی که اعتقادش را نشان بدهد، در حد انگشتان دست داریم. عده‌ای که می‌ترسند را کار ندارم، اما بعضی‌ها منتظر یک تلنگرند، یک یادآوری، یک تعریف ساده از یک کار بزرگ؛ آن‌وقت آن‌ها هم می‌شوند کنشگر اجتماعی. 💫 گروه‌هایی باید پای کار بیایند و این تلنگر را، یادآوری را، تعریف ساده را در جامعه و بین اقشار مختلف مردم جا بیاندازند. یک حرکت عمومی، منضبط و مستمر را در جامعه به جریان بیاندازند... ✍ عطیه شریف ______🇮🇷🧕🏻_______ 🆔https://eitaa.com/joinchat/988151828C7b4620445c