🔹《نعیمان انصاری》 یکی از یاران پیغمبر که بیش از دیگران شوخی می‌کرد، نعیمان بود. این مرد یکی از انصار مدینه بود؛ خدا و پیامبر را دوست می‌داشت؛ در کنار پیامبر جهاد کرده بود؛ در جنگ بدر حاضر شده بود او را نعیمانِ بدری هم می نامیدند. نعیمان در همه جا و با همه شوخی می‌کرد. شوخی‌های او، گاه مایه‌ی بگو مگو هم می‌شد؛ ولی او را می بخشیدند و می گفتند: از رزمندگان بدر است و کسی است که بارها پیامبر را خوشحال کرده و پیغمبر درباره‌ی او فرموده است: نعیمان همچنین خندان به بهشت میرود یکی از کارهای نعیمان این بود که یک روز پیرمرد نابینایی به نام مخرمه در مسجد گفت: خدا رحمت کند کسی را که مرا به جای خلوتی ببرد تا ادرار کنم. نعیمان هوس شوخی به سرش زد و دست مخرمه را گرفت و برد به گوشه‌ای که جلوی چشم مردم بود و گفت: اینجا جای مناسبی است مرد نابینا داشت خود را برای ادرار آماده می کرد که مردم اعتراض کردند و گفتند اینجا در حاشیه‌ی مسجد و جلوی چشم مردم است. مخرمه شرمنده شد و گفت من که جایی را نمی بینم. نمی‌دانم کی بود که مرا به اینجا آورد... گفتند: نعیمان بود. مخرمه گفت: این نعیمان دست از لوس بازی بر نمی‌دارد. به خدا اگر دستم به او برسد یک ضربه‌ی عصا بر او میزنم نعیمان خود را پنهان کرد. روز بعد آمد پیش مخرمه و گفت: آیا می‌خواهی نعیمان را به تو نشان دهم...؟؟ مخرمه گفت: دارم او را جستجو می‌کنم.🔍 نعیمان گفت: بیا برویم سپس او را برد پشت سر فرماندار مدینه که مشغول نماز بود و گفت: این که پیش رویت نماز می‌خواند نعیمان است...!!! مخرمه هم که سوگند خورده بود... عصایش را بلند کرد و محکم بر پشت آن شخص زد. مردم دویدند دستش را گرفتند و گفتند: چه می‌کنی؟؟!! گفت: نعیمان با من شوخی کرده بود و قسم خورده بودم او را بزنم. گفتند: این که زدی نعیمان نیست..!! فرماندار شهر است...!! نعیمان همان بود که تو را به اینجا آورد. مخرمه غصّه دار شد. شکایت پیش پیغمبر آورد و گفت: هرگز او را نمی‌بخشم. ‌ نعیمان را حاضر کردند و پند دادند. فرماندار از قصاص صرف نظر کرد. نعیمان را با مخرمه آشتی دادند و از او قول گرفتند که دیگر اسباب رنجش دیگران را فراهم نکند. 📚✍🏻قصّه های خوب برای بچه های خوب، جلد هشتم/ مهدی آذریزدی @fatemiioon_news