🍃🌺🍃🌺🍃 سه برادر مردی را نزد (علیه السلام) آوردند و گفتند اين مرد پدرمان را کشته است.😵 👤 (علیه السلام) به آن مرد فرمودند: چرا او را کشتی؟ آن مرد عرض کرد: من چوپان شتر و بز و... هستم. يکی از شترهايم شروع به خوردن درختی از باغ پدر اينها کرد پدرشان شتر را با سنگ زد و شتر مرد، من هم همان سنگ را برداشتم و با آن به پدرشان زدم و او مرد.🐫🐪🐫 ✨ (علیه السلام) فرمودند: حد را بر تو اجرا می کنم. آن مرد گفت: سه روز به من مهلت بدهيد. پدرم مرده و برای من و برادر کوچکم گنجی به جا گذاشته اگر مرا بکشيد آن گنج تباه می شود، و برادرم هم بعد از من تباه می شود.🚶🏻🏃🏻🚶🏻 📝 (علیه السلام) فرمودند: چه کسی تو را ضمانت می کند؟ آن مرد به مردم نگاه کرد و با اشاره به ابوذر گفت اين مرد. (علیه السلام) فرمودند: ای ابوذر آيا اين مرد راضمانت می کنی؟ ابوذر عرض کرد: بله فرمود: تو او را نمي شناسی اگر فرار کند حد را بر تو اجرا می کنم! ابوذر عرض کرد: من ضمانتش می کنم يا اميرالمومنين. 💭آن مرد رفت. و روز اول و دوم و سوم سپری شد. و همه مردم نگران ابوذر بودند که بر او حد اجرا نشود. سرانجام آن مرد اندکی قبل از اذان مغرب در حاليکه خيلی خسته بود، به نزد (علیه السلام) آمد و عرض کرد: گنج را به برادرم دادم و اکنون تسلیم فرمان شما هستم تا بر من حد را جاری کنی. ❓❔ (علیه السلام) فرمودند: چه چيزی باعث شد تا برگردی درحاليکه می توانستی فرار کنی؟ ✨✨ آن مرد گفت: ترسيدم که "وفای به عهد" از بين مردم برود. ❓(علیه السلام) از ابوذر سوال کرد: چرا او را ضمانت کردی؟ ✨✨ ابوذر گفت: ترسيدم که خیر رسانی و خوبی از بین مردم برود. پسران مقتول متأثر شدند و گفتند: ما از قصاص او گذشتيم. (علیه السلام) فرمود: چرا؟ ✨✨ گفتند: مي ترسيم که بخشش و گذشت از بين مردم برود. 💧و اما من اين پيام را برای شما فرستادم تا دعوت به خير از ميان مردم نرود. به زیردستانتان کمک کنید و باعث خیر شوید. خانه هایتان را چون کاخ نسازید. و فخر نفروشید. بر دارا وندار می‌گذرد. نگذارید ایمان از بین برود دل بندگان خدا را نشکنیم که تاوان سختی خواهیم داد. 😭😭😭😭😭😭😭 👈🏻 حالا نوبت شماست که بعد از خواندن این داستان آن را برای دیگران نقل کنید و در صورت امکان برای دوستانتان ارسال کنید تا "نشر و پخش " از میان ما نرود. به ما بپیوندید👆👆 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 eitaa.com/fatemiioon_news