♦️شخصی میگفت من در مسیر پیاده روی خسته شدم همان‌جا زیر آفتاب سوزان روی زمین نشستم، دیدم یک عراقی تنومند کنارم ایستاد. کمی گذشت دیدم همانطور ایستاده و تکان نمیخورد، کمی مشکوک است، حرفی هم نمی‌زند، شخص دیگری که هم ایرانی بلد بود هم عراقی و ظاهرا آن فرد را می‌شناخت آنجا بود، از او پرسیدم این عراقی هیکل درشت چرا اینطور می‌کند؟ کارش عجیب است. گفت نگران نباش، او نذر دارد نقش سایه را برای زائران اباعبدالله بازی کند... دیدم دقیقا روبروی آفتاب ایستاده‌ است... 🌍 http://eitaa.com/fatemiioon_news