🔴
يك لقمه و فروختن #دين
🏷فضل بن ربيع گفت: روزی شريك بن عبدالله نخعی بر مهدی عباسی سومين خليفه بنی العباس وارد شد. مهدی گفت: بايد يكی از اين سه كار را بپذيری: يا منصب قضاوت را قبول كنی يا اولاد مرا تعليم دهی و يا از غذای ما بخوری.
شريك فكر كرد كه تعليم فرزندان خليفه مشكل و امر قضاوت سخت است، خوردن غذا آسان است، لذا سومی را انتخاب كرد. مهدی عباسی به آشپز دستور داد چند نوع غذای لذيذ از مغز استخوان شكر سفيد تهيه كند.
وقتی غذا حاضر شد، نزد شريك آوردند و او به مقدار كافی خورد. متصدی آشپزخانه به خليفه گفت: ای امير اين شيخ بعد از اين غذا خوردن هرگز رستگار نخواهد شد.
فضل بن ربيع گفت: بخدا سوگند شريك پس از آن طعام مجالست و هم نشينی با بنی العباس را اختيار نمود و قضاوت و تعليم اولاد ايشان را هم پذيرفت. روزی حوالهای برای شريك از بابت حقوقش به صرافی نوشتند، شريك به صراف مراجعه كرده سخت میگرفت كه بايد نقد بپردازی. آن مرد گفت: كتان و لباس قيمتی نفروختهای كه اين قدر سخت میگيری.
شريك در جواب او گفت: بخدا قسم از كتان با ارزشتر يعنی دينم را فروختهام.
📚پند تاریخ ج۴ ص۸۶
📚مروج الذهب ج ۳ ص۳۲۰
#الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج
http://eitaa.com/fatemiioon_news