شهید بزرگوار حمید رضا جعفر زاده عزیز ❤️ ‍ 🔷شهیـــدی که ســــر مـــــزار خــــودش فاتحــــه میخــوانــــد ...💔 🔹رفت کنار یک قبر خالی نشست و فاتحه خواند همیشه برای شهدای آینده فاتحه می‌خواند. من هم کنارش نشستم و برای شهیدی که قرار بود در آینده توی قبر دفن شود ، فاتحه خواندم پرسید : «می‌دانی این قبر مال کیه؟» گفتم : «نه ! این قبر که هنوز خالی است» نگاهم کرد و گفت : «اگه خدا قسمت کنه، این‌جا قبر من می‌شه» تعداد زیادی از شهدای والفجر 8 را برای خاکسپاری به گلز‌ار شهدا آوردند شهدا را که دفن کردند، یاد حرف آن روزش افتادم؛ توی همان قبری دفن شده بود که قبلا گفته بود ... زودتر از شبهای قبل آمد خانه. هنوز خستگی از تنش بیرون نرفته بود که مادرخواست با ماشین همهی خانواده را به یکی از زیارتگاههای نزدیک کرمان ببرد، تا هم زیارت کنیم و هم برای چند ساعت دور هم باشیم و تفریح کنیم.حمیدرضا که خیلی خسته بود و نمیخواست روی حرف مادر حرفی زده باشد، قبول کرد. گفت باشه... فقط قبل از رفتن برای چند دقیقه میرم بیرون؛ زود برمیگردم.چند دقیقه بعد با یک تاکسی برگشت و ما را به زیارت برد. موقع برگشت ازش پرسیدم: حمید! تو که ماشین داشتی، چرا با همون ماشین ما رو نبردی؟ گفت: شما چه طوری راضی میشین من توی اون دنیا جواب گوی خون شهدا و مردم باشم؟ بنزینی که توی اون ماشین بود از پول بیت المال بود. دست درازی به بیت المال هم گناه داره. @Manavi_2