#یادت_باشد ❤️💍
#پارت_چهل_و_نهم
به خاطر رانندگی شوماخری حمـید و نحوه پارک کردن ماشین و افتادن در جوی آب، فرصت نکرده بودم دنبال جوراب بگردم، باعجله یک جفت جوراب سفید پوشیده بودم.
به حمـید گفتم:«با این جورابهای سفید من خیلی معذبم، اولین مغازهای که دیدیم بریم جوراب مشکی بخریم».
پای پیاده نبش چهار راه عدل به خرازی رسیدیم، فروشنده گفت:«جوراب نازک بدم بهتون یا ضخیم⁉️»، گفتم:« مهم نیست، فقط رنگ مشکی که توی چشم نباشه».
حمـید بلافاصله گفت:« نه خانم، ضخیم باشه بهتره»، خندهام گرفته بود، این رفتارهایش خیلی تو دلبرو بود، این که احساس میکردم همه جا حواسش به من هست.
سبزه میدان که رسیدیم به رستوران رفتیم، حمـید طبق معمول کوبیده سفارش داد، تا غذا حاضر بشود پانزده هزار تومان شمرد، به دستم داد و گفت:«این هم مهریه شما خانوم!».
پول را گرفتم و گفتم:« اجازه بده بشمارم ببینم کم نباشه!»، حمـید خندید و گفت:« هزار تومن هم بیشتر گیر شما اومده».
پول را نشمـرده دور سر حمــید چرخاندم و داخل صندوق صدقاتی که آنجا بود انداختم و گفتم:«نذر سلامتی آقای من!».
دوران شیرین نامزدی ما با روزهای سرد پاییز و زمستان گره خورده بود، لحظات دلنشینی بود، تنها اشکالش این بود که روزها خیلی کوتاه بود.
سرمای هوا هم باعث میشد، بیشتر خانه باشیم تا اینکه بخواهیم بیرون برویم.
فردای روز عقدمان حمـید را برای شام دعوت کرده بودیم، تازه شروع کرده بودم به سرخ کردن کوکوها که زنگ خانه به صدا در آمد.
حدس میزدم که امروز هم مثل روزهای قبل حمـید خیلی زود به خانه ما بیاید، از روی که مَـحرم شده بودیم هربار ناهار یا شام دعوت کرده بودیم زودتر میآمد، دوست داشت دستی برساند، اینطور نبود که دقیقا وقت ناهار یا شام بیاید.
حمـید بعد از سلام و احوالپرسی با بقیه همراه من به آشپزخانه آمد، گفت:«بهبه ببین چه کرده سرآشپز!».
گفتم:«نه بابا، زحمت کوکوها رو مامان کشیده، من فقط میخوام سرخشون کنم»، روغن که حسابی داغ شد شروع کردم به سرخ کردن کوکوها.
حمـید گفت:« اگه کمکی از دست من برمیاد بگو»، به حمـید گفتم:« پاک کردن مرغ بلدی⁉️ بابا چندتا مرغ گرفته میخوام پاک کنم».
کمی روی صندلی جابهجا شد و گفت:« دوست دارم یاد بگیرم و کمک حالت باشم»، خندیدم و گفتم:« معلومه تو خونهای که کدبانویی مثل عمه من باشه و دخترعمهها همه کارها رو انجام بدن، شما پسرها نباید عملا از کار خونهداری سررشتهای داشته باشید»
ادامـــه دارد...
#یار_مهربان
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
════༻🌎༺════
@Mano_Donya313