قدرت روحی امامخمینی رحمتاللهعلیه (بخش دوم)
🔹صوتی از امام رحمتاللهعلیه هست که میگوید: «والله به خدا تا الان نترسیدم.»
این خیلی حرف بزرگی است. میگوید: «آن شب که من را میبردند، آنها ترسیده بودند و من به آنها تسلّی میدادم.» آیا این علم است؟
🔸میگویی خب خدا هست، اما وقتی پِخِت میکنند رنگت میپرد! مگر جز خدا هست؟ مگر جز ارادۀ الهی بر این دنیا وجود دارد؟ وقتی امام را بهسمت تهران میبردند، امام میگوید: «گفتم یک جا بایستید من نماز صبحم را بخوانم. اجازه ندادند. گفتم یک جا بایستید و درِ ماشین را باز کنید تیمم کنم.» امام میگوید:
«من بهترین نماز عمرم، همان دو رکعت نماز صبحِ رو به شمال بود.»
🔹اصلاً بحثهای سیاسی جمهوری اسلامی را بگذارید کنار،
فکر میکنید یک نفر به این سادگیها میتواند با یک ساختار حکومتی مستبد دربیفتد؟ در سال ۴۲ که کسی جرئت نمیکرد به شاه بگوید بالای چشمت ابروست، امام فریاد میزد! فکر میکنید اینها از چهچیزی نشئت گرفته است؟
🔸وقتی کتابهایش را میخوانید میفهمید او چه آدمی بوده. اصلاً مشخص است چیزهایی که میگوید را کار کرده است. مثلاً میگوید: «ذکر لا الهَ الّا الله را قبل از نماز صبح بگویید، اگر نتوانستید؛ بینالطلوعین بگویید، اگر نشد قبل از نماز ظهر، اگر نشد، قبل از نماز عصر.» یعنی دقیقاً میگوید کدام زمانها روح آمادهتر است که شما قلبتان را پرورش بدهید.
مثل آدمی که یک راهی را رفته و میشناسد و پیچوخمش را کاملاً بلد است.
برگرفته از سخنرانی استاد رائفیپور با موضوع:
✅
جنود عقل و جهل _ جلسۀ ششم
📅۴ تیر ۹۶
📍تهران
#امام_خمینی
#ایمان
#متن_کوتاه
📥
لینک دانلود سخنرانی
📚 واحد نگارش مؤسسه مصاف (نویسا)
🆔
@Masaf_Nevis