#کتاب_ردپایی_در_رمل
🏴 از صبح همه وسایل( آب یخ،روغن برای دستگاه،کیسه ی شهید و بیل دستی) آماده بود تا هر چه سریعتر کار را شروع کنیم.بعد از خوردن صبحانه، به طرف کانال حرکت کردیم.
با ذکر یاحسین(ع) اولین بیل را به زمین زدیم.
چندی نگذشت که شهید بیرون آمد.به خاطر وجود همین شهید،سینه زنی مفصلی جلوی آفتاب به راه انداختیم.چند نفر هم مشغول کار بودند که شهید دومی نیز پیدا شد.
موقع ظهر به انتهای کانال رسیدیم.یکی از بچه ها شروع کرد به اذان گفتن. ما هم کم کم وسایل را جمع وجور کردیم.شهدا را تا مقر تشییع کردیم.مطمئن بودیم که منطقه را صفر کردیم و شهید دیگری در این قسمت وجود ندارد.بعدازظهر نیز مشغول کفن کردن شهدا شدیم.
آقا سیدمجید و چندتایی از بچه ها از مرخصی برگشته بودند.به محض شنیدن پیدا شدن چهارده شهید،کلی خوشحال شدند و حسرت هم می خوردند که در منطقه نبودند.
در محل کشف شهدا،چهارده پرچم به یاد شهدا نصب کردیم.معراج مان دوباره بوی عطر شهدا را گرفته بود.کاروانیان هم کم وبیش می آمدند و این شهدا را زیارت می کردند.فرصتی پیش آمد،تا به مرخصی بروم.ص۲۳۳
✍خاطرات محمدحسن منافی
📕به اهتمام مهدی امینی
✅ کانال رسمی اندیشکده راهبردی فتح