خواهرم در حال مرتب کردن لباس هاش بود که ناز خانووم سر رسید 😁
لباسو گرفت پوشید ، از اینطرف اتاق میرفت اونطرف میومد اینطرف
با دستاش دامن لباسو گرفته بود بالا ، دنباله ی لباس رو فرش کشیده میشد
با ناز و قِر راه میرفت ، هرازگاهی به پشت نگاه میکرد ، کشیده شدن لباس روی فرش رو میدید لبخند ملیحی میزد 😂