روزایی که پیراهنم رو پس میاری و ازم می‌خوای بشورمش، احساس می‌کنم به جای یه آدم با تنبل درختی رفیق شدم. شاید بتونی آغوشت رو ازم دریغ کنی اما هر وقت لباسمو بهم برمی‌گردونی، تمام شب می‌پوشمش. فاصله‌ی بین نخ‌های تار و پود و شکاف‌های پارچه، که عطرت در اون نفوذ کرده رو بو می‌کنم. و تمام دکمه‌هایی که با انگشتات لمسشون کردی می‌بوسم، مخصوصا دکمه‌ی آخری که به گردنت نزدیک‌تر بوده... - - @Mava_a !🥥'