ماوی
ماوی
خاطراتت هم مثل خودت زبان نفهمند! به تو گفتم نرو، رفتی. به اینها می گویم بروید؛ ماندند...
شب ، بیرحمانه به تو میفهماند که از خاطرهها ، راهِ گریزی نیست...