با خنده گفتم، قشنگ‌تر از بهار هم چیزی داریم؟می‌بینی! هنوز نیامده همه را به تکاپو انداخته… باور کن حس این روزها، این حال و هوا، هیجانِ آدمها، شلوغیِ بازارها حاجی فیروزها، ماهی‌های قرمزِ گیج بوی سبزه، سمنو، عطر عید، که همه جا پیچیده اینها همه‌اش خریدنی‌ست…! گفت، اما برای آدمِ تنها هیچ‌کدامشان مهم نیست… گفتم تلخی‌ها، تنهایی‌ها، رفتن‌ها و نرسیدن‌ها قصه‌های جدیدی نیستند، تمام شدنی هم نیستند! اما میدانی بعضی روزها، بعضی فصل‌ها، یا تاریخ‌ها و مناسبت‌ها هستند که بخواهی یا نخواهی شادی‌ها بیشتر به چشم می‌آیند و ترازوی خوشی‌ها سنگین‌تر است، بهار اینجور فصلی است… بهار که می‌شود دلت می‌خواهد قشنگ‌تر ببینی، قشنگ‌تر بشنوی، قشنگ‌تر فکر کنی و خاطره‌های قشنگ‌ترت را به یادت بیاوری… با تمام تنهایی‌ها و نرسیدن‌ها، اگر فقط دو تا عاشق در این شهر باشند که لحظه‌ی تحویل سال دستهایشان در هم گره بخورد و حَوِل حالَنای هم شوند بهترین اتفاق است… از آن شادی‌هاست که انتها ندارد…! - 🌸' Mava | مأوی