هدایت شده از عُـرف
گوشه‌ی دیری زاهدی گفت گر به وصالش دستم می‌رسید سیر هر منزل بی‌هیچ عسر، مهیا می‌شد رند مست خنده‌کنان گفت به‌او گر به وصالش رسید دستم و در آن هنگامه مرا می‌دیدی، سلامم را برسان هم به او، هم به خودم ۵۹