#تشرفات
تشرف يکي از طلاب در مسير خانقين
آقاي ميرزا هادي بجستاني سلمه اللّه تعالي از يکي از طلاب مورد اعتماد نقل فرمود: در سال 1304, با والده از راه قصر شيرين و خانقين به زيارت عتبات عاليات مشرف شديم .
در مسير خـانـقين راه را گم کردم , لذا از تپه اي به تپه ديگر مي دويدم ونمي دانستم چقدر از مسير را طي کـرده ام .
خـسـتـگـي بـر مـن غلبه کرد و درمانده شدم زانوهايم تاب و تواني نداشت , لذا بر تپه اي نـشـستم .
روي آن تپه شخصي را ديدم که خنجري در دست دارد.
بحدي از او ترسيدم که نزديک بـود روح از بـدنـم خـارج شوددر اين حال سه مرتبه گفتم : يا اباصالح ادرکني و در مرتبه چهارم گفتم :يا ابا الغوث اغثني .
(اي فريادرس به دادم برس .
) ناگاه خودم را در جاده ديدم .
گرسنگي بر من غالب شده بود عرض کردم : پرودگارا توفرموده اي کـه روزي بـندگانت را هر جا که باشند, مي دهي .
ناگاه مرد عربي را که دامن او مملو از نان بود, ديـدم گـفـت : ايـن نانها را به يک آنه (پول رايج آن وقت عراق )مي فروشم .
من پول دادم و نانها را گرفتم .
بعد از آن به قلعه اي که معروف به قلعه سبزي است , رسيدم .
در آن جا مرد عرب ديگري را ديدم گفت : چرا تا حالا عقب افتاده اي ؟ عرض کردم : چاره اي نداشتم .
فرمود: عجله کن .
به مجرد اين که جمله اش تمام شد, به برکت سخنش ديدم به خانقين رسيده ام .
والـده ام را مـلاقات کرده ايشان از ديدن من بسيار خوشوقت شد.
عرض کردم : شما درچه ساعتي مضطرب شديد؟ گـفـت : در فـلان سـاعـت و هـمان وقت به سوي خدا تضرع کردم ناگاه ديدم نوري ساطع شد.
فهميدم که خداوند به برکت آن نور, تو را به من مي رساند.
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12