#مدافعان_امنیت🇮🇷
#پارت_2
محمد: رسیدم به میز خانم نوروزی...
یه جوری بودم... یه حسی داشتم...
سعی کردم به اون حالم بی اعتنایی کنم...
سرفه ای کردم تا متوجه حضورم بشه..
عطیه: خواستم بلند شم که...
محمد: بفرمایید!
خب چه خبر!
عطیه: کاترین امروز با آقای رحمانی ملاقات داشته...
از شنود تلفنشم فهمیدیم که قراره با اقای رحمانی معامله ای بکنن..
محمد: چه معامله ای!
عطیه: قرار گذاشتن کاترین و شارلوت به اقای رحمانی پول بیشتری بدن تا اطلاعات اضافه تری رو در اختبارشون بزاره....
ــــ
محمد:رفتم سمت رسول...
رسول: بلند شدم...
محمد: بشین بشین...
خب!
رسول: منبعمون در سفارت انگلیس خبر داده که رحمانی به مدت 1 ساعتو 34 دقیقه توی سفارت بوده و با کاترین قرار داشته...
(و حرفایی که عطیه گفت)
پ.ن¹:.....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ