من هنوز که هنوزه دارم دست و پنجه نرم میکنم با این آجرایِ نارنجی . با مردمک چشما. با آسفالتای نقره ای و درختای خشکیده و نسکافه ای رنگِ کنارش. با این سردرگمیِ ناشی از ثانیه به ثانیه ی این خیابون. با این آلودگیِ هوا که مثل برف نشسته رو لباسِ این شهر. با این هنذفیریِ سفید. ولی من خوبم. مثل همیشه ، تو ام اینو باور میکنی.