🔹 «التزام آیةالل‍ه‌العظمیٰ علوی گرگانی به نگارش دعای فرج در ابتدای اکثر دفاتر، و نیز نگارش عبارتِ یا صاحب الزّمان أدرکني در بالای صفحات، نمونهٔ عملیِ توسّل به ساحت حضرت ولیّ عصر (علیه السّلام) و درس بزرگی برای همهٔ طلّاب است که فراموش نکنند تحصیل‌شان در مسیر سربازی امام زمان باشد، و در این راه باید از وجود قدسی آن حضرت کمک بگیرند. 🔸 من حدس می‌زنم که معظّمٌ‌له در این عمل، به سیرهٔ مرحوم آیةالل‍ه حاج شیخ محمّدتقی آملی اقتدا کرده‌اند. آیةالله‌‍‌العظمی علوی گرگانی در این‌باره نقل می‌کردند: 🔹 زمانی که در قم طلبهٔ جوانی بودم، آیةالل‍ه شیخ محمّدتقی آملی را زیارت نکرده بودم و تنها شنیده بودم که مرد باتقوا و زاهدی است. و چون دوست داشتم از محضر بزرگانِ معنویّت و تقوا استفاده کنم، روزی تصمیم گرفتم به حضور ایشان شرفیاب شوم. از این‌رو به تهران رفتم و منزل ایشان را پیدا کردم. در زدم. ظاهراً در باز بود. صدای ضعیفی از اتاق شنیدم که به درون دعوت کرد. داخل شدم. سلام کردم. هیچ‌کس خدمت‌شان نبود. 🔸 به دیوار تکیه داده و مشغول نوشتنِ اواخر نکاح کتاب مصباح الهدیٰ بود. دیدم بالای هر صفحه، ایشان نوشته بود : یا صاحب الزّمان أدرکني. 🔹 پرسید: جنابعالی که باشید؟ گفتم: بنده علوی هستم. نگاهی به من کرد و فرمود: مثل این‌که تا به حال پیش من نیامده‌اید. گفتم: بله، اوّلین‌باری است که خدمت شما شرفیاب شده‌ام. نگاهی به من کرد و فرمود: به نظرم این آخرین‌باری باشد که پیش من می‌آیید! گفتم: خدا نکند، ما آرزو داریم بیشتر خدمت شما برسیم. گفت: بنده این‌گونه می‌بینم؛ دیگر من توفیق دیدار شما را ندارم. این از پیشگویی‌های ایشان بود و محقَّق هم شد و من دیگر ایشان را ندیدم. بعد فرمودند: من می‌خواهم وصیّتی به شما بکنم؛ شما حاضرید عمل کنید؟ گفتم: اگر مقدور باشد، عمل می‌کنم. 🔸 فرمود: اوّل طلبگی، وقتی از آمل به قم آمدم، ورود من به قم با ماه محرّم مصادف شد. دههٔ عاشورا در صحن جدید روضه‌خوانی بود، و احتمالاً حاج برهان منبری بود. او نفس گرمی داشت. روز عاشورا در صحن، پای منبر و روضهٔ او نشستم و خیلی منقلب شدم. پس از روضه، از دری که به میدان آستانه باز می‌شد، بیرون آمدم. آن‌موقع، آن‌جا قبرستان بود. به اموات سلام کردم: السّلام علیکم یا أهل الدّیار... . ناگهان دیدم ارواح بزرگان در ارتفاعِ دو متری بر من اشراف دارند. ارواح اموات در پاسخ به من گفتند: علیک السّلام یا محمّدتقی! دوباره گفتم: السّلام علیکم یا أهل الدّیار. دوباره پاسخ دادند. وقتی دفعهٔ سوم این قضیّه تکرار شد، به خود آمدم. حالی که در آن عاشورا به من دست داد، هیچ روز دیگری ندیدم. 🔹 سپس به من فرمود: خواهشی که از شما دارم این است که هرگاه به قبرستان شیخان رفتید، از طرف من هم فاتحه‌ای برای اموات بخوانید. گفتم: چشم! من زنده باشم بعد از شما، این کار را انجام می‌دهم. و لذا من از همان زمان، هر موقع به شیخان می‌روم، یک حمد و سوره از ، طرف ایشان می‌خوانم. مدّتی بعد از جریان، ایشان از دنیا رفت». 📖 (سیّد حسین کشفی؛ مصاحبه با هفته‌نامهٔ حریم امام، سال هشتم، شمارهٔ ۴۲۷، پنجشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۹، ۲۶ ربیع الأوّل ۱۴۴۲؛ ص۱۰ - ۱۱) https://t.me/cheraghe_motaleeh