سفرنامۀ حج مرحوم طالقانی بخش یازدهم: بحث با شیخ سعودی به مسجد رفتیم. صفوف نماز بسته شد، و شیخی با لحن قوی و جذاب جلو ایستاده و نماز خواند؛ چون نماز تمام شد نزدیک رفته، سلامی کردم. جواب متکبرانه گفت. برای آنکه به سخنش آورم و از خشونتش بکاهم، گفتم: الحمدالله همه برادریم، و من هم با شما نماز گزاردم و از دیدن شما خرسندم. با خشونت عربی و تعصب مذهبی جواب خشکی گفت. [میان ما بحثی در گرفت و ] برای آنکه به او بیشتر بفهمانم که غرور بیجا دارد، گفتم: شما خود را از جهت تمسک به دین و عمل به آن از تمام مسلمانان ممتاز می‌دانید و دیگران را اهل بدعت می‌پندارید، با آنکه بیشتر اعمال شما به‌خصوص نسبت به حجاج به هیچ وجه با دین مطابق نیست. برآشفت و گفت برای چه؟ گفتم کتب فقهی و فتاوای علمای ما را بنگرید، به اتفاق می‌گویند ازالۀ نجاست از هر مسجدی بر هر مکلفی واجب است. مسلمانی از صدها فرسخ راه با عشق و علاقه برای انجام حج می‌آید، پول‌ها خرج می‌کند، زجرها می‌کشد. از علمای خود تقلید می‌کند.این باورشدنی است که بیاید عمداً بیت‌الله را نجس کند؟! آن وقت که شما خود را نمونۀ کامل دین می‌دانید، به کشتن او فتوا می‌دهد و در ماه حرام آن هم در کنار خانۀ خدا، که یک مورچه را نمی‌توان کشت، گردن او را می‌زنید! [اشاره به داستان سید ابوطالب یزدی در سال 1324]. چون سخن به اینجا رسید گفت اصلاً عجم‌ها احترام مسجد را رعایت نمی‌کنند. صدا را با شدت بلند کرد و گفت: بنگر! بنگر! چطور با کفش وارد مسجد می‌شوند. قسمتی از مسجد که محل وضو و ادرار است واردین ایرانی و ترک در آن قسمت کفش‌ها را می‌پوشیدند و چون نزدیک فرش‌ها و محل نماز می‌رسیدند بیرون می‌آوردند. شیخ دست مرا گرفت و با پای برهنه به آنجا کشاند و مثل شیر به حجاجی که کفش به پا داشتند حمله کرد. قدری که آرام شد باز دست مرا گرفت و با پاهای پرهنه که به طرف مستراح رفته بودیم مرا به مسجد کشاند. حالا می‌خواستم به او بفهمانم ما بول و ترشح را نجس می‌دانیم و این‌ها به احترام مسجد در آن قسمت کفش می‌پوشند. اما ابداً گوشش بدهکار نیست. 🌺🌺🌺🌺🌺