سلام .وای وای
دم بلغم دقیقاااااا همسر منه. خب من که صفرا دم بودم خیلی عجولم ایشون برعکس. که همیشه دعوامون میشه سرش. تفاوت دیگه من پرحرفم ایشون ساکت من اعتماد به نفسم فوق العاده س ولی ایشون رو با بهش دل داد هی تشویق کرد تا خودشو باور کنه . یه وقتا بهشون میگم امروز فلان خرید و انجام بده اصلاااا امکان نداره همون روز. حتما باید بندازه روز بعد . میگم خبچرا. میگه مغزم اینجوری برنامه ریزی نشده. دست خودمنیست. اگه ببینه من عجله میکنم برا کاری برعکس دلش میخواد اون کاروعقب تر بندازه ومنم که نقطه ضعفم همینه حرص میخورم اون وقته که یک دعوای حسابی با هم داریم!!!یه روز من. حالم بد باشه میخواد ظرفا رو بشوره برام اینقدر معطل میکنه وآشپزخونه رو اشغال میکنه که میگم نمیخواد برو😅
یه جا میخواییم بریممن که خانومم سریعتر آماده میشم.. من خیلی به شدت عصبی میشم و لی زودم اروممیشم ولی ایشون دیر عصبی میشه انگار حرفای تلخ بقیه رو متوجه نمیشه اصلا. اینآپشن دم بلغم ها رو اعصابه ..تازه به منم میگه چیزی نگفت که چرا ناراحت شدی. ولی از اون طرف وقتی ناراحت بشه د تمامه قهر میکنه و سکوت. قهر کردن هم رو اعصاب منه. اوایل ازدواجمون من خیلی اذیت میشدم از قهر ایشون. من بلد نبودم میخواستم اقتدارشون بشکنم حرف خودم باشه و ایشون حس میکرد اقتدارش رفته زیر سوال و هی دعوامون میشد قهر میکرد. من عذاب میشکیدم چون نمیتونم توقهر بمونم. خدا اموات اقای حبشی رو بیامرزه ما رفتیمکلاس ازدواج دانشجویی مشهد. من سر کلاس ایشون فهمیدمو رفتارمو عوض کردم.. بعد همسرم با من یه مشکل جدی که داره میگه چرا شما تعادل نداری. که بعد از کلاس شما فهمیدم بنده خدا راست میگفته😅من مشکلم با ایشون فقط سر کند بودن و قهرهاشه فقط. البته من رفتارم خوب شد ایشونم قهراش کم شد .اصلا چی پیش بیاد ما دعوامون بشه . مگر اینکه مادرشوهرم حرف تلخی بزنه من اعصابمبهم بریزه. که باز از نظر ایشون حرف تلخی نبوده😅و همینش بیشتر عصبی ترممیکنه. ومثلامیگه غیبت نکن چیزی نگفته بود و.. انگار منو آتیش زده!!!! دیگه با اون کسی که بهم حرف زده کار ندارم بیشتر ازدست ایشون عصبی میشم ومیگم چرا طرف اونو گرفتی! اگه فقط دو دقیقه با من همراهی کنه وبگه حق باشماست و دلداریمبده چنان من آروم میشم که انگار حرفی نشنیدم وکینه ای همنیستم اصلا
بقیه موارد اینقدررررر تفاهم زیاد داریم که حس میکنیمخدا ما رو برای هم افریده بود ... درضمن اون سریع بودن من یه جاهایی به دادش رسیده .چون همش هُلش میدم به سمت تصمیمی که توفکرشه. وگرنه به خودش باشه میخواد کارها عقب بندازه. و همین انرژی دادن من باعث موفقیتش شده تو زمینه کارش