مـیــثــــاق
🎇°•○●﷽●○•°🎇 ✨هر روز یک صفحه با کتاب حسین پسر غلامحسین 🌺زندگینامه شهیدی که حاج قاسم وصیت کرد در کن
🎇°•○●﷽●○•°🎇 ✨هر روز یک صفحه با کتاب حسین پسر غلامحسین 🌺زندگینامه شهیدی که حاج قاسم وصیت کرد در کنار او دفن شود. 🍃 محمد حسین به روایت نصرالله باختری جبهه حسینیه گاه ماموریت های شناسایی که بچه های اطلاعات می رفتند، خیلی سخت و دشوار بود. گاهی شرایط جوی نامناسب بود. گاهی منطقه صعب العبور بود و گاهی از نظر موقعیت دشمن خطرناک و ناامن بود. گاهی هم تمام این عوامل دست به دست هم می داد و یک شناسایی را طاقت فرسا می کرد. خطر، در اطلاعات و عملیات بیش از هر جای دیگر، نیروها را تهدید می کرد، اما وجود این سختی ها ذره ای در روحیه بچه ها، به خصوص محمدحسین تاثیر منفی نمی گذاشت. شاید بتوان گفت اصلا او به خاطر همین خطرات و سختی های کار بود که به اطلاعات و عملیات علاقه داشت. یکی از ماموریت های ما در جبهه حسینیه بود. آن روز من و محمدحسین با مظهری صفات، یزدانی و چند نفر دیگر از بچه ها قرار بود جلو برویم. خط دست ارتش بود و می بایست ما زمان برگشتمان را با آنها هماهنگ کنیم. حدود ساعت هفت صبح از خط خودی خارج شدیم. به محض حرکت ما، هوا توفانی شد. گردباد شدیدی در گرفت و توفان، شن های بیابان را به سر و روی بچه ها می ریخت. حرکت خیلی مشکل بود و کار به کندی پیش می رفت. حدود چهار ساعت در این شرایط سخت جلو رفتیم. نزدیکی های ساعت یازده بود که دیگر توفان فروکش کرد. بچه ها همه خسته بودند. اوضاع بد جوی ، تاب و توان همه را گرفته بود. کار شناسایی را انجام دادیم و خسته و کوفته به طرف خط خودی برگشتیم..... ادامه دارد 🖋️