مـیــثــــاق
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 خون دلی که لعل شد زندگینامه مقام معظم رهبری 🍃فصل پانزدهم قسمت ۱۹۴ در مسیر تبعیدگاه جدید
🌷🍂🌷🍂🌷🍂🌷🍂🌷🍂 خون دلی که لعل شد زندگینامه مقام معظم رهبری 🍂فصل پانزدهم قسمت ۱۹۵ نماز در قهوه خانه 🍂حاجی صدیقی پشت فرمان نشست و من هم در کنارش. حسن آقا و دو پلیس هم، عقب نشستند. سه مأمور پلیس هم در اتومبیل خودشان پشت سرما حرکت کردند. نزدیک ظهر به یک قهوه خانه رسیدیم. این قهوه خانه در یک منطقه ی ییلاقی زیبای مزین به درختان انبوه قرار داشت؛ هوایی لطیف و آبی گوارا هم داشت و برای همه ی کسانی که از این جاده رفت و آمد میکردند، آشنا بود؛ زیرا محل استراحت و صرف غذای مسافران بود. 🍂از اتومبیل پیاده شدیم. من به طرف قهوه خانه رفتم و همراهان هم که دو غیرنظامی و بقیه پلیس بودند، به دنبالم آمدند. سراغ محل وضو را گرفتم. جایی را در پشت قهوه خانه نشانم دادند و به سمت آن رفتم. دیدم باغی زیبا است. وضو گرفتم و به همراهان گفتم: بیایید همین جا نماز بخوانیم. قاعدتا میبایستی پلیس به این پیشنهاد اعتراض میکرد، زیرا جایی روباز و بی حفاظ و در معرض دید رهگذران بود. اما آنها به این نکته پی نبردند و بعدا متوجه آن شدند. به محض اینکه به نماز جماعت ایستادیم، نظر مردم روستا به ما جلب شد؛ چون عموم مردم و بویژه روستاییان، «سادات» و «روحانیون» و مظلومان» و «مخالفان رژیم حاکم آن زمان» را دوست میداشتند. و همه ی این ویژگی ها در عمامه ی سیاه و لباس روحانی من و حضور پلیس طاغوت در پشت سرم به چشم میخورد. وقتی نماز تمام شد، کنار جاده، گروهی از روستاییان تجمع کرده بودند و با شگفتی و تحسین به ما مینگریستند. 🍂ناهار خوردیم. به پلیسها گفتم: میخواهم کمی استراحت کنم. تلاش کردند مرا متقاعد کنند که راه را ادامه دهیم، اما من قبول نکردم. آنها معمولا در برابر خواسته های من کوتاه می آمدند؛ زیرا اولا با من مأنوس شده بودند، و ثانیا دیده بودند که من در برابر خواسته های آنها تسلیم نمیشوم؛ لذا قبول کردند. من خوابیدم، و پلیسها اطراف من ایستادند تا مبادا از چنگشان بگریزم! پس از خواب کوتاهی، برخاستم و آماده ی رفتن شدیم. وقتی به طرف اتومبیل رفتیم، دیدیم ده ها نفر دور آن را گرفته اند و با صدای بلند صلوات میفرستند. متقابلا سلام و ابراز احساسات کردم. افراد پلیس به هراس و شگفتی افتاده بودند. از اینکه آنها در وضعیت دشواری افتاده اند، دلم به حالشان سوخت. سوار اتومبیل شدیم و به سمت جیرفت حرکت کردیم. این برخورد - که بیانگر ماهیت مردم ما است - تأثیر زیادی بر ما گذاشت. 🗓ادامه دارد....