10.11M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
خاطره رضا امیرخانی از تنها پدری که در کتابهایش مورد پسند پدرش قرار گرفته بود. «خانواده ای هست مفلوک. کار پدر بدانجا کشیده است که مجبور است طلای مادر بفروشد تا نان سفره فرزندان فراهم آورد و البته بیش از آن را نیز خرج خود کند...به پدر چه خواهید گفت؟ بیکار؟ مفلس؟ معتاد؟ هر چه خواستید بگویید اما بدانید از چنین مردی بایستی ناامید بود. اگر کسی به فکر نجات چنین خانواده ای باشد، تنها به فرزندان جوان امید خواهد بست... مادر یعنی وطن. طلا یعنی نفت. پدر یعنی دولت... این ملک پدرانی داشته است که برای حکومت، نه طلای مادر که خود مادر را نیز فرخته اند! در چنین خانواده ای تنها مایه نجات، همت فرزندان است... از پدر کاری بر نمی آید...» ╔═••••🌎🇮🇷🌏🇮🇷🌎🇮🇷🌍•••═╗ @Modafeane_harame_velayat ╚═•••••••••••••••••••••••••••••••═╝