روایت مادر شهیدان سید صاحب وسید مهدی محمدی ۲ : آن هنگام که مادر دو سید شهید (سید صاحب و سید مهدی) با قدی خمیده و عصایی بر دست در کنار مزار فرزندانش بر روی سکوی آهنی نشست و ما را در جواب یافتن  پرسش‌هایمان یاری داد، در ابتدا برایمان از نسبت فامیلی که با همسرش داشت سخن گفت و از اینکه بعد ازدواج با او عزم کربلا کرده اند... من رقیه سادات محمدی هستم. اصالتا اهل مازندران(محله‌ی دیوکلا‌ی از محلات امیرکلای بابل) هستیم. همسرم تو کربلا کار می کرد. چون با هم پسر عمو و دختر عمو بودیم، از کوچیکی با هم رفت وآمد داشتیم و همدیگه رو می شناختیم. بعد از اینکه با هم ازدواج کردیم، قسمت ما هم شد که بریم کربلا و من 5 تا بچه داشتم. 3 تا پسر و 2 تا دختر. همه بچه‌های من تو کربلا به دنیا اومدن. فقط سید صاحب که بچه آخرم بود، در تهران به دنیا اومد. اون هم به این خاطر بود که 5 ماه مونده به دنیا اومدن سید صاحب، صدام ما رو از عراق بیرون کرد و ما مجبور شدیم همه مال و اموال مونو اونجا بذاریم و بعد از 2 ماه پیاده روی خودمون رو به تهران برسونیم. ✅ 🇮🇷کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت ╔═"═••⊰🥀🕊♥️🕊🥀⊱••═''═╗ https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 ╚═-═••⊰🥀🕊♥️🕊🥀⊱••═-═╝