✍روایت مادر شهیدان سید صاحب وسید مهدی محمدی ۳ :   از داستان عجیب آن بقعه پنج ضلعی سه راه کوشک می پرسیم و نحوه شهادت سید صاحب که به همراه 4 سید دیگر به شهادت رسیده و مزاری در قطعه 40 گلزار شهدای بهشت زهرا از آن او و بقعه کوچک جاده اهواز - خرمشهر نیز به نام او و دیگر دوستان شهید سیدش می‌باشد که روزانه محل زیارت شیفتگان شهید و شهادت است... صاحب بین اهواز و خرمشهر تو سه راه کوشک شهید شد. درست روز اول مرداد سال 67، که روز عید قربان بود. کامیونی که از دوکوهه به سمت سه راهی کوشک در حرکت بوده مورد اصابت خمپاره قرار می‌گیره و از 28 رزمنده ای که سوار کامیون بودن فقط 5 تا سید شهید می‌شن، که سید صاحب من هم یکی از اونها بود. بدنشون متلاشی شده بود. فقط 2 تا پا از سید صاحب برامون آوردن که از شلوار پلنگی که پاش بوده شناسایی می شه. اون پاها رو هم نذاشتن که من ببینم. پاهاشو اینجا تو قطعه 40 دفن کردیم. بقیه بدنش رو هم که با بدنهای اون 4 تا سید قاطی شده بود تو همون محل شهادت دفن کردن که بعدها یه مقبره براش ساختن به اسم بقعه خمسه سادات که الان خیلی‌ها به زیارتشون می رن اونجا. سید مهدی اما روز شهادت سید صاحب بدون اطلاع از شهادت برادر عزم جبهه می کند و خودش را به عملیات مرصاد می رساند. تقدیرش، شهادت در سومین روز پر کشیدن سید صاحب است. آن گونه که مراسم ختمش با مراسم ختم او یکی شود... مهدی جبهه بود ولی مرخصی گرفت و اومد خونه. روز عید قربان که روز شهادت سید صاحب بود، رفت دانشگاه برای نماز عید قربان. نماز رو که خوند و برگشت گفت، می دونید امام تو رادیو چی گفت. من گفتم: نه. گفت: امام گفته اسلام در خطر است. من می خوام دوباره برم جبهه. ما نمی دونستیم صاحب شهید شده. گفتم صاحب که جبهه است. برادر بزرگت هم جبهه است. کجا میری؟ گفت: نه امام گفته اسلام در خطر است من باید برم. ✅ 🇮🇷کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت ╔═"═••⊰🥀🕊♥️🕊🥀⊱••═''═╗ https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 ╚═-═••⊰🥀🕊♥️🕊🥀⊱••═-═╝