✍روایت مادر شهیدان سید صاحب وسید مهدی محمدی ۴ : همه فرزندان ام الشهدا، او را یام صدا می کنند. (یوماه به گویش عربی، مادر است. اما آنها که بزرگ شده کرابلایند و کودکیشان پراست از خاطرات بودن در کنار حرم سید الشهدا و ابوالفضل العباس. یوماه را به زبان خودشان  خلاصه کرده اند و مادر را یام می نامند) بهم گفت یام، حالا که می خوام برم جبهه. اول بهتره که برم حموم. ایا حموم روشنه؟گفتم ما که همیشه نفت نداریم که حموم همیشه روشن باشه. ولی برو خونه خواهرت که خونشون شوفاژه و همیشه آب گرم دارن. گفت مامان اونها مستاجران و ممکنه صاحب خونه راضی نباشه و اشکال شرعی داشته باشه. گفتم نه شوهر خواهرت موقع اجاره از صاحبخونه اجازه گرفته که اگه مهمون داشتن از حموم استفاده کنن. قبول کرد و رفت خونه خواهرش. بعد از اینکه از خونه خواهرش برگشت براش آینه و قران گرفتم رو سرش و با هم رفتیم دم در ویک اتوبوس هم اومد که جا نداشت.سریع پرید و سوار شد و دستش رو برای ما تکون داد و خدا حافظی کرد و رفت. مادر در حالی که عکس پیکرهای متلاشی شده فرزندانش را که همیشه به همراه دارد، برایمان نشان می‌دهد، چشم می‌دوزد به مزار فرزندش و با بغضی در گلو که از نحوه گویشش پیداست ادامه می‌دهد: صبح روزی که مهدی رفت یه تلگراف اومد... ✅ 🇮🇷کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت ╔═"═••⊰🥀🕊♥️🕊🥀⊱••═''═╗ https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 ╚═-═••⊰🥀🕊♥️🕊🥀⊱••═-═╝