خاطره ای کوتاه از شهيد مدافع حرم حاج حسین محرابى به روايت يكى از همرزمان
"شهادت" ...
داشتیم می رفتیم حرم حضرت زینب [سلام الله علیها ]. توی راه بودیم که حاج حسین شروع کرد از #شهادت گفتن. می گفت: اگه میخواین شهید بشین باید خالص بشین👌، به مادیات دنیوی دل نبندید☝️ که میان سینه ات را بو می کنند اگه بوی شهادت می دادی می برنت بالا ...🕊🍃
اول باید از خود بی بی زینب و ائمه اطهار طلب کنید و دوم اینکه از همه چی این دنیا ... پدر، مادر، زن و بچه و دارایی هایت دل بکنی. چون شهادت آسان نیست و شهادت رو به هر کسی نمی دهند. تنها کسانی به این درجه والا دست پیدا می کنند که سعادت و لیاقت اش رو داشته باشند ...
از ماشین پیاده شدیم اشک تو چشماش حلقه زد😔. مسافت کمی را طی کردیم که رسیدیم به درب ورودی حرم. از بازرسی که رد شدیم تا چشمش به گنبد افتاد شروع کرد زار زار گریه کردن😭😭. بعد اینکه زیارت کردیم و می خواستیم برگردیم پاهایش شل شده بود. نمی تونست راه بره. می گفت: چجوری از این جا دل بکنم ...😭💔
آخرش هم برات شهادتش رو همون شب گرفت.🍃🕊
ارادت خاصی به علی ابن موسی الرضا [عليه السلام] داشت ... که شب شهادتش هم مصادف شد با سالروز شهادت امام رضا [عليه السلام] ...
خیلی صاف و ساده بود و اهل اشک و گریه. هر موقع با خودش خلوت می کرد به یه جا خیره می شد و اشک می ریخت ... 💔
خوش به حال شهیدان ...
میگن اگه رفیق شهید داشته باشی آنقدر باهاش انس می گیری که ظاهر و باطنت مثل اون شهید میشه و در آخر اینکه اون رفیق شهیدت نمیزاره که بمیری. آخر شهیدت می کند.
سعی کنیم با شهدا خو بگیریم ..
🍃🌺🍃🌺