فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. گفت: تو اون همه ترافیک صدایِ پشتِ شبکه بیسیم، یه صدایی عمار رو به خودش آورد. "عمار عمار حبیب" نگذاشت به دومین ندا برسه، جستی زد و نشست و بیسیم رو دستش گرفت و شروع کرد با حاج قاسم حرف زدن. گفت: بچه ها سوژه پیدا کرده بودن. مکالمه‌ش که با حاج قاسم تموم شد دوباره دراز کشید. حالا نوبت بجه ها بود، میگفتن: پاشو.. پاشو احترام بذار. یکی از بچه ها هم عین قرقی پرید سیخ نشست و مثلا بیسیم دستش گرفت و شروع کرد ادای عمار رو در آوردن...سلام حاج آقا، بگوشم... و باز هم صدای خنده... . . گفت: حالا نوبت اسماعیل بود که سوژه بشه. قدیر دوربین رو گردوند سمت اسماعیل که داشت مثل همیشه سرپا حلوا شکری میخورد. قدیر پرسید:اسماعیل چی میخوری؟ +حلوا _ حلوایِ کیه؟ + حلوااااائه.... و یه خمپاره خورد کنار خونه. اسماعیل که دم در بود گفت: اوه اوه اوه شصت زدنا قدیر با خنده ریزی گفت جامونو پیدا کردن تمومه و دوربین گوشی رو برگردوند سمت عمار که بی هیچ عکس العملی دراز کشیده بود. باید تیکه آخر رو هم به عمار مینداخت؛ گفت: عمار برا خمپاره بلند نشد ولی واسه حاج قاسم بلند شد... 🌹 https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3