محبان مهدی
#از_کرونا_تا_بهشت #قسمت۸۰ 🎬: سریع به سمت روشویی رفتم وابی به سروصورتم زدم وامدم کنارعلی که رومبل ن
🎬: علی:پس اینطور که معلومه ,توهم مثل من میخواهی بریم طرف مکه...به نظرمنم این بهترین راهه وما هم باامدن امام ,درکنارش هستیم وهم با دشمنانی مثل خزیمه میجنگیم وهم با مدد امام ,فرزندانمان را پیدا میکنیم. بااین حرف علی ,سرشار از شوق وخوشحالی شدم. قرار شد فردا باعلی راهی عربستان بشویم اما با کی وباچی ,نمیدانستیم... باید خودمان را دست تقدیر میسپردیم... عربستان اوضاعش کلا بهم ریخته بود,از حکومت ال سعود,جز نامی دیگر هیچ باقی نمانده بود,هر شاهزاده سعودی تکه ای از,خاک عربستان را مثل سگی به دندان گرفته بود وسمت خود میکشید,شیعیان عربستان هم با اشکار شدن زمزمه های ظهور و پاشیدن حکومت ال سعود,از جا بلند شده بودند واماده ی خروج مولا ویاری رساندن به حضرتش بودند... وسایل اندکی را برداشتیم وبا اتوبوسی از سربازان ودلسوختگان امام زمان عج راهی مکه شدیم,حسهای خوب وگنگی داشتم که قابل توصیف نبود اما دلچسپ گورا بود... دارد... 🌹🌹🌹🌹🌹🌹