➖داستان راهب و سر امام حسین علیه السلام
ابن زیاد، سر امام حسین (ع) را همراه با زنان و کودکان اهل بیت پیامبر (ص) به اسارت فرستاد. آنها را سوار بر شترهای بدون زین و با سر و روی باز به سوی یزید بن معاویه روانه کرد. در هر منزلی که توقف میکردند، سر امام حسین (ع) را از صندوق بیرون میآوردند و بر سر نیزه میگذاشتند و تا صبح از آن محافظت میکردند.
در یکی از منازل، که دیر یک راهب بود، توقف کردند و سر را طبق معمول بر سر نیزه گذاشتند. نیمه شب، راهب نوری از جایگاه سر تا آسمان دید و از بالای دیر به آنها گفت: "این سر کیست؟" آنها پاسخ دادند: "سر حسین بن علی، پسر فاطمه، دختر پیامبر خدا (ص)." راهب گفت: "شما قوم بدی هستید! اگر مسیح (ع) فرزندی داشت، او را بر بالای چشمانمان جای میدادیم."
راهب پیشنهاد داد که در ازای ده هزار دینار، سر را برای یک شب به او بدهند. آنها پذیرفتند و سر را به او دادند. راهب سر را شست و خوشبو کرد و تمام شب را در کنار آن به گریه نشست. صبحگاه گفت: "ای سر! من گواهی میدهم که خدایی جز خداوند نیست و جدت محمد، پیامبر خداست. من دوستدار و بنده تو هستم." سپس از دیر و راه و عقیدهای که در آن بود، خارج شد و خادم اهل بیت (ع) گردید.
📚منابع:
تذكرة الخواصّ: ص ۲۶۳
المناقب لابن شهرآشوب: ج ۴ ص ۶۰
با اندکی تغییر
🤍
@Mohebbeh110