هدایت شده از اشعار محسن علیخانی (قبلی)
از دورِ دور آن کاروان نزدیکتر شد نزدیکتر تا منزل آخر رسیدند گرد و غبار راه را تا پاک کردند از هاتفی نام غریبی را شنیدند اینجا زمین نینوا یا کربلا هست اینجا ستم‌ها چهره‌ها را می‌نمایند اینجا به یغما می‌رود انگشتری که در وقت سرقت دست را هم می‌ربایند نامردی و نامردمی از دور پیدا است هرچند هم لشکر به ظاهر مرد هستند اینجا عطش فریاد واویلا سروده است آخر چگونه اینقَدر نامرد هستند؟ اینجا حسین بن علی در خون پاکش می‌غلتد و زینب نگاهی سرد دارد اطراف خیمه‌ آتشی برپاست اما مردی درون خیمه‌اش صد درد دارد سربسته می‌گویم تحمل داری یا نه؟ از بوستانش غنچه‌ای این‌بار چیدند آغوش پر خون شد! چرا با تیر آخر؟! پیوند او با خردسالش را بریدند... https://eitaa.com/joinchat/3653763092C1d6a81ab4f