⭕️ نجاتِ همرزمان
سال96، مدت کوتاهی بعد از شهادت محسن حججی، مامور شدم به همان منطقه. وظیفهام، مشابه همان کاری بود که محسن داشت.
باید به چند مقر سرکشی میکردم و اگر کار یا مشکلی داشتند، برایشان انجام میدادم. لابهلای سرکشیهایم، چند نفر از نیروهایی که روزِ شهادت محسن در همان مقر یا مقرهای اطراف بودند را پیدا کردم و باهاشون راجع به حادثۀ آنروز حرف زدم.
طبق تعریفهایی که کردند، موقع حملۀ داعش، تیر یا ترکشی به پهلوی محسن میخورد و برای دقایقی بیهوش میشود. در همین فاصله، نبرد دو طرف به شدت ادامه پیدا کرده و بیشتر مدافعان مقر، شهید یا زخمی میشوند.
حدود بیستوچهار نفر هم که مهماتشان تمام شده و بعضاً زخمهای کاری برداشتهاند، پشت خاکریزی مخفی میشوند. با بروز این وضعیت، داعشیها شروع به پاکسازی مقر و زدن تیر خلاص به باقیماندهها میکنند. چند دقیقه قبل از اینکه داعشیها به محل اختفای آن بیستوچهار نفر برسند، یکدفعه محسن حججی به هوش آمده و دیده میشود. داعشیها هم وقتی میبینند یک ایرانی را دستگیر کردهاند، جستوجو در مقر را تمام کرده و با عجله از آن منطقه خارج میشوند.
در واقع، محسن به نوعی جانِ آن گروه را نجات میدهد.
📌به روایت یکی از همرزمان شهید
«با استفاده از منابع کنگره شهدای نجف آباد»