📌 ▫️وقتی از بابل برگشتم ،نمایشگاه تمام شده بود . مادرم چند تا پوستر از مقام معظم رهبری نیاز داشت. گفتم:« باید از بچه‌های موسسه پیگیری کنم.» تبسمی کرد و گفت:« حتماً هم منظورت آقای حججیه! درسته؟» خندیدم و گفتم:« آره.» ▫️ شماره محسن را قبلا از روی هاردش برداشته بودم. به او پیام دادم :« سلام آقای حججی. تعدادی عکس و پوستر حضرت آقا رو می خواستم. از کجا باید تهیه کنم ؟» جواب داد:« ببخشید شما؟» زدم :« عباسی هستم .»جواب داد :«سلام خدا را شکر!» به خودم گفتم این پسره یه طوریش میشه !من میگم پوستر می خوام ،میگه خدا رو شکر! ▫️نمی دانستم که این خدا را شکر ، استجابت دعای محسن بوده است. این، شروع ارتباط پیامکی ما بود؛ پیامک‌هایی که محتوای رسمی داشت. ✍خاطراتی به روایت همسر شهید از کتاب زیر تیغ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @Mohsendelha1370 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄