┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
بخشی از سخنرانی پاسدار شهید عبد الحمید حسینی
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
🔶 « در کردستان بچه ها در يك جاي دره مانندي محاصره میشوند . با هر حرکتی به رگبار بسته می شدند.
🔶 در همین حین یکی از بچه ها می نشیند ویک مشت خاک را برمي دارد و می گوید آقا امام زمان(عج) قربونتان مگر نگفتی اگر یاریم کنید، یاریتان می کنم، مگر خدا نگفته ان تنصرالله ینصرکم و با یک حال معنوی خوبی با امام زمان(عج) رابطه برقرار می کند. همه تعجب می کنند چی شد این نشست صدای تیر نیامد، اول پیش خودشان فکر می کنند حتماً دشمن گذاشته اینها احساس خستگی کنند، حرکت کنند و همه را به رگبار ببندد
🔶 این آقا اول سینه خیز می رود بعد بلند می شود و به بچه ها می گويد اگر من را زدند که خوب دشمن همچنان هست ولی اگر نزدند شما هم بیاید. و از این صخره به آن صخره می رود و بعد می بیند قرار نیست تیری شلیک بشود، می آید بالا دره ای که دو تا دهنه داشت، تانکهای عراقی به شکل اریب ایستاده بودند و لوله های تانکشان را به طرف داخل کوه تا آنجایی که می شد آوردند پایین اما حرکتی نداشتند و شلیکی نمیکردن ارام ارام به تانکها نزدیک میشوند وقتی سر تانک را باز میکنن میبینن نفرات داخل تانک بدون تیر و ترکش مردند آنجا سجده می کند و قلبش محکمتر می شود»....
🔶 بعد ها ما متوجه شدیم خودش بوده ولی در سخنرانیش گفته بود یکی از بچه ها تا بلکه ریا نشود
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کانونشهیدعباسدانشگر
⌈.🌱.
@Kanoon_shahiddaneshgar ⌋