📌 حرف امام روی زمین ماند چون فقط یک عباس داشتیم ◾️ لب به آب نزد. مرا سیراب کرد، اما خودش... همیشه همین‌طور بود. عباس بی‌اذن امامش آب هم نمی‌خورد. پا در رکابم که گذاشت، گمان کردم به میدان می‌رویم اما وقتی حسین گفت: «آب»، عبّاس برای زمین نماندنِ حرف او هرچه داشت، داد. ◽️ چشمش که تیر خورد، آخ نگفت. دستانش که قطع شد انگار نه انگار، اما مَشک...مَشک که تیر خورد از پا افتاد. من به چشم دیدم، وقتی حسین، سرِ عباس را به دامن گرفت و عبّاس رضایت امامش را دید، بال درآورد و به آسمان پَر کشید. 🔘 ؛ ویژۀ و ✴️مطالب را از اینجا برداشت بفرمایید⬇️ https://eitaa.com/joinchat/3172335659C7dc453acb8