هرچه کنی به خود کنی؟ گر همه نیک و بد کنی؟! 🔻درویشی بود که در کوچه و محله راه می‌رفت و می‌خواند: 🔸"هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی" اتفاقاً زنی این درویش را دید و خوب گوش داد که ببیند چه می‌گوید وقتی شعرش را شنید گفت: من پدر این درویش را در می‌آورم که هر روز مزاحم آسایش ما می‌شود. 🔸زن به خانه رفت و خمیر درست کرد و یک فتیر شیرین پخت و کمی زهر هم لای فتیر ریخت و آورد و به درویش داد و رفت به خانه‌اش و به همسایه‌ها گفت: من به این درویش ثابت می‌کنم که هرچه کنی به خود نمی‌کنی. کمی دورتر پسری که در کوچه بازی می‌کرد نزد درویش آمد و گفت: من بازی کرده و خسته و گرسنه‌ام کمی نان به من بده. درویش هم همان فتیر شیرین را به او داد و گفت: "زنی برای ثواب این فتیر را برای من پخته، بگیر و بخور فرزندم! پسر فتیر را خورد و حالش به هم خورد و به درویش گفت: درویش! این چه بود که سوختم؟ درویش فوری رفت و زن را خبر کرد. 🔸زن دوان دوان آمد و دید پسر خودش است! همان‌طور که توی سرش می‌زد و شیون می‌کرد، گفت: پسرم را با فتیر زهر آلودم مسموم کردم. 💢 بله. دیر یا زود خواهی فهمید واقعا هرچه کنی، به خود کنی 👌✨🌟✨ 🌹جهت استفاده و نشر مباحث موثق مهدویت به ما بپیوندید.👇 https://eitaa.com/joinchat/3172335659C7dc453acb8