🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
☘🌸☘🌸☘🌸
🌸☘🌸☘🌸
☘🌸☘🌸
🌸☘🌸
☘🌸
🌸
رمانناحله🌿
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_ششم
فکرم مشغول شده بود نفهمیدم کی رسیدیم
از ماشین پیاده شدم و داشتم میرفتم که
دوباره صدای راننده و شنیدم :
- خانوم کرایه رو ندادین!!!
دوباره برگشتم و کرایه رو دادم بهش
که اروم گفت معلوم نیست ملت حواسشون
کجاست بی توجه به طعنه اش قدمام و تند
کردم و رفتم درو باز کنم تا بخوام کلید و تو
قفل بچرخونم موش ابکشیده شدم با باز شدن
در خونه از بوی قرمه سبزی سرم گیج رفت
خالصه همچی و یادم رفت و بدون اینکه
توجه ای به لباسام که ازش آب میچکید
داشته باشم مستقیم رفتم آشپزخونه
مثه قحطی زده ها شیرجه زدم سمت گاز و در
قابلمه رو برداشتم و یه نفس عمیق کشیدم
تو حال خوشم غرق بودم ک یهو صدای جیغی
منو از اون حس قشنگم بیرون کشید:
+فاااااااااااطمهههههههههههههههههههههه
با این وضع اومدییی آشپزخونه ؟؟
مگه نمیدونیییی بدممم میادد؟
بدووو برو بیروووون
به نشونه تسلیم دستام و بالا گرفتم قیافم و مظلوم کردم و گفتم:
چشمم مامان جان چرا داد میزنی زَهرم ترکید
مامان :یالا مامان جان بدوو برو لباسات و عوض کن
چشمممم ولی خانوم اجازه هست چیزی بگم ؟؟؟
یجوری نگام کرد و اماده بود چرت و پرت بگم و یه چیزی برام پرت کنه که گفتم :سلاممم
مامان:علیییککک،برووو
فهمیدم اگه بیشتر از این بمونم دخلم در اومده داشتمم میرفتم سمت اتاقم ک دوباره داد زد
+فاااااااطمههههههههه
_جانمممممممم
+وایستا ببینم
با تعجب نگاش میکردم اومد نزدیکم
دستش و گرفت زیر چونه ام و سرم و به چپ
و راست چرخوند
یهو محکم زد تو صورتش چند لحظه که
گذشت تازه یه هولی افتاد تو دلم و حدس
زدم ک چیشده
+صورتت چیشدهه؟؟
به ِمن ِمن افتادم و گفتم
_ها ؟ صورتم ؟ صورتم چیشد ؟
چپ چپ نگام کرد جوری که انگاری داره میگه
خر خودتی دیدم اینجوری فایده نداره اگه
تعریف نکنم چیشده
دست از سرم بر نمیداره ....
#غزاله_میرزاپور
#فاطمه_زهرا_درزی
🌸
☘🌸
🌸☘🌸
☘🌸☘🌸
🌸☘🌸☘🌸
☘🌸☘🌸☘🌸
🌸☘🌸☘🌸☘🌸