🌹 حضرت یونس(ع)🌹 (پارت اول) 🌼نام مبارك حضرت يونس(عليه‌السلام) چهار بار در قرآن مجيد ذكر شده است، به علاوه در چند آيه ديگر، درباره اوصاف و سرگذشت وي بدون ذكر نامش سخن به ميان آمده، ☘و يك سوره قرآن (سوره دهم) به نام اوست. حضرت يونس(عليه‌السلام) يكي از پيامبران بني اسرائيل است، كه چهار هزار و هفتصد و بيست و هشت سال بعد از هبوط آدم(عليه‌السلام) متولد شد. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ☘نام پدرش «متي» از عالمان و زاهدان وارسته و شاكر بود، به همين جهت خداوند به حضرت داوود (عليه‌السلام) وحي كرد كه همسايه تو در بهشت، متي پدر يونس(عليه‌السلام) است و نام مادرش «تنجيس» بود. ☘وي از ناحيه پدر از نواده‌هاي حضرت هود(عليه‌السلام) و از ناحيه مادر از بني اسرائيل بود. به خاطر اينكه در شكم ماهي قرار گرفت با لقب «ذوالنون و صاحب الحوت» از او ياد شده. 🌸ابن بابويه گفته است: يونس(عليه‌السلام) را براي آن يونس (عليه‌السلام) گفته‌اند، كه چون بر قومش غضب كرد و از ميان ايشان بيرون رفت، به پروردگار خود انس گرفت، و چون به سوي قوم برگشت مونس ايشان گرديد. ☘قبر وي هم اكنون در نزديك كوفه، در كنار شط، به نام مرقد يونس معروف است. رسالت حضرت يونس(عليه‌السلام) شهر نينوا در منطقه موصل (در عراق كنوني) پايتخت دولت آشوريان به شمار مي‌رفت، اين دولت قدرت و استيلاي خود را بر بيشتر كشورهاي اسيا گسترش داد. نينوا در آن دوران، از غني‌ترين و بزرگترين شهرهاي مشرق زمين محسوب مي‌گشت و داراي جمعيتي بيش از صد هزار نفر بود. ☘فراوني نعمت و ثروت بي حد و حصر، مردم آن سامان را به وسيله انجام كارهاي ناروا و گناهانشان به ورطه گمراهي كشاند، از طرفي مردم نينوا بت پرست بوده و به خداي متعال ايمان نمي‌آوردند. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ☘خداوند يونس(عليه‌السلام) را به سوي آنان فرستاد. يونس(عليه‌السلام) در سي سالگي به نينوا رفته و دعوتش را آغاز نمود. آن‌ها را به ايمان به خدا و توبه و بازگشت از گناهانشان دعوت مي‌فرمود: ولي آنان بر انجام كارهاي خود پافشاري كرده و دعوت وي را نمي‌پذيرفتند، سي و سه سال از آغاز دعوتش گذشت، اما هيچكس جز دو نفر به او ايمان نياوردند. 🌺يكي از آن دو نفر دوست قديمي یونس (عليه‌السلام) و از دانشمندان و خاندان علم و نبوت به نام «روبيل» و ديگري عابد و زاهدي به نام «مليخا» بود. هنگامی كه دعوت یونس (عليه‌السلام) در مورد قومش به هدف دلخواه نرسيد و آن‌ها همچنان بر بي‌ايماني خود پافشاري كردند، آن حضرت كاسه صبرش لبريز شد و تصميم گرفت مردمش را مورد نفرين خويش قرار دهد. ☘«روبيل» به آن حضرت مي‌گفت: قومت را نفرين مكن، زيرا كه خداوند هلاكت آن‌ها را نمي‌پسندد، ولي «مليخاي» عابد با تصميم يونس(عليه‌السلام) هم عقيده بود، و مي‌گفت: نفرين كن بر ايشان. آن حضرت سخن «مليخا» را قبول كرد و آن‌ها را نفرين نمود. ☘حق تعالي وحي فرستاد به سوي او كه عذاب خواهم فرستاد بر ايشان، در فلان سال و فلان ماه و فلان روز، چون وقت آن وعده نزديك شد، يونس(عليه‌السلام) با «مليخا» از شهر خارج شدند، ولي «روبيل» در ميان مردم شهرش ماند، چون روز نزول عذاب شد، به مردم گفت: فزع و استغاثه كنيد به سوي خدا، شايد كه بر شما رحم فرموده و عذاب را از شما برگرداند. ☘گفتند: چگونه فزع كنيم، گفت: بيرون رويد به سوي بيابان و فرزندان را از زنان جدا كنيد و ميان شترها و گاوها و گوسفندان و فرزندان آن‌ها جدايي بيندازيد و گريه كنيد و دعا كنيد، همه از شهر بيرون رفتند و چنين كردند، خداوند نزول عذاب قطعي را از آنان مرتفع ساخت. 🌷كمي بعد از ساعت موعود، يونس(عليه‌السلام) به ميان شهر بازگشت كه نحوه هلاكت مردم را بنگرد، اما با كمال تعجب مشاهده كرد كشاورزان در مزارع خويش مشغول كار هستند و اوضاع و احوال شهر بسيار عادي به نظر مي‌رسد. يونس(عليه‌السلام) از آن‌ها پرسيد كه چگونه شد احوال قوم يونس(عليه‌السلام)؟ (ايشان نشناختند او را) يكي از افراد قوم كه يونس(عليه‌السلام) را شناخته بود به او گفت: ☘یونس(عليه‌السلام) قومش را نفرين كرد دعاي او مستجاب شد، عذاب بر آن‌ها نازل شد. پس ايشان جمع شدند و گريستند و دعا كردند و خدا رحم كرد ايشان را، و عذاب را از ايشان برگردانيد و بركوهها متفرق كرد، اكنون ايشان به دنبال يونس(عليه‌السلام) هستند، كه او را پيدا كنند، تا به او ايمان آورند. ☘قرار گرفتن يونس(عليه‌السلام) در شكم ماهي يونس(عليه‌السلام) با شنيدن اين سخن خشمگين شد و بدون اذن پروردگارش شهر را ترك كرد و رفت تا به كنار دريايي رسيد، كشتي‌اي را ديد كه پر از مسافر و بار است و مي‌خواهد برود، پس يونس(عليه‌السلام) تقاضا كرد كه او را سوار كشتي كنند، به او جا دادند، او سوار كشتي شد. ✍ادامه دارد.... 📜 @MosHaf_et