مردم اینجا چقدر مهربانند ...! دیدند کفش ندارم، برایم پاپوش دوختند! دیدند سرما میخورم، سرم کلاه گذاشتند! و چون برایم تنگ بود، کلاه گشادتری! و دیدند هوا گرم شد، پس کلاهم را برداشتند! و چون دیدند لباسم کهنه و پاره است، به من وصله چسباندند! و چون از رفتارم فهمیدند که سواد ندارم، محبت کردند و حسابم را رسیدند! خواستم در این مهربانکده خانه بسازم؛ نانم را آجر کردند، گفتند کلبه بساز! @naderi_cafe | حسین پناهی