‍ ‌ ‌ 🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 🌸 ایستگاه پنج شنبه ها ✍دوران کودکی دوران خوب و با حالی بود باتمام شیطنت هایی که داشتیم حتی فرارها ی دو تا چند روزه ازمدرسه ،با این حال دَرسام نسبت به دو سوم بچه های کلاسم خوب و رو به رشد بود. 🍃اگه از من می پرسیدن چکاره میخواهی بشی میگفتم خلبان...میگفتن چرا میگفتم جنگیدم خیلی خوبه 😁 🍃اماغافل از این بودم که با این طرز درس خوندن محاله که به دانشکده افسری و اونم خلبانی برسم.شاید با کمی تلاش بیشتر میشد، خدا رو چه دیدی شاید شد.! 🍃زمان بسرعت میگذشت و ما غافل از قولی که داده بودیم،و آرزویی که داشتیم... هرچی کلاسم بالاتر رفت ،آرزوهایم بیشتر، رویاهایم بیشتر والبته دست نیافتنی ترشده بود. 🍃درهمین بین انقلاب شکوهمند اسلامی شد. کلاً یه چرخش عظیمی تو نگرش هام پیش اومد و کمی از نظر بنیه معنوی متحول شدم، شاید شما هم چنین حسی را داشتید.! 🍃چندی نگذشت که صدامیان حمله کردند به آب و خانمان و دفاع مقدس شروع شد. تا اومدم به خودم بیام و بجنبم وسط معرکه جنگ و تبعات چندین و چند ساله آن بودم و سالها درگیر... 🍃پس از دفاع مقدس هم چه عرض کنم بماند تا بعداً طول و تفسیرش را بنویسم اما همه ی این مطالب آیا بدرد ایستگاه پنج شنبه میخوره...!؟ عرض میکنم خدمتتون... 🍃اوایل فکر میکردم خوب درس های نظامی رو یاد گرفتم و از همه بهترم مخصوصا وقتی که یکی یکی از همرزما شهید شدند و من با سن کم و سابقه بیشتر شدم فرمانده جزئی از کل؛ فرمانده دسته... 🍃تو همون جنگ کم کم پی بردم خیلی نباید به خودم قره بشم...ازمن بهترهستند که خیلی زودتر اومدن تو میدون و خیلی هم بیشتر و بهتراز من میدونن... 🍃وقتی جبهه به جبهه منطقه به منطقه و مسئولیت به مسئولیت عوض میشد و زمان بیشتری در منطقه ماندم ،فهمیدم ای بابا اصلاً چیزی بارم نیست... من هنوز الفبای جنگ رو هم نمی دونم.😁 🍃کم کم جایگاه و پست و مقام رو که چند سالی بود مدام دست و پام رو می بست و نمی گذاشت به شکلی دلبرانه کارهام رو پیش ببرم کم رنگش کردم ودر کنار جنگ به معنویات از دست رفته رو آوردم و پرورش دادمش ، تلاش موثری هم کردم،.. اما باز هم نشد تا به آرزوهام برسم... و از همرزمانی که بشدت دوستشان داشتم بد جوری عقب افتادم.و غبطه خوردن هم شد جزئی از زندگی... 🍃پس از سالها وقتی به گذشته نگاه می‌کنم چه موقع درس خوندن، انقلاب و دفاع مقدس و پس از آن و ... می بینم جای رشد بیشتری داشتم و غافل شدم و همین غفلت های گذرا و تصمیمات خود و سایرین مسبب این عقب افتادگی و درجا زدن شده ...😔 🍃تازه فهمیدم برخی از غفلت ها به خاطر بینشم بوده، زمانی که اطرافیان کمتر نماز و ادعای دین داری میکردند و من تا حدودی بیشتر و فکر می کردم بهشت دیگه زیر پای من هست و کسی بهتر از من نیست... 😳 🍃کمی‌که با کتاب خدا آشنا شدم وبیشتر رفتیم پای منبر و کلاس درس علما؛ دیدم باز هم‌مثل دوران دفاع مقدس زدم تو بی راهه و چیزی که چه عرض کنم، هیچی بارمان نیست و نه عمل خیری در چنته داریم و نه عمل خیری میدانیم تا بدان عمل کرده و کمی زودتر به مقصد برسیم، راستی چرا اینقدر خودمون رو گول می زنیم!؟ 🍃مذهبی ها یطور، درس خونده ها یطور، علما یطور ، کاسب و بازاری جماعت یطور ، بیکار و شاغل یطور و ... 🍃 اصلاً به فکر نیستیم علتش چیه !؟ 🍃چرا بیشتر از نوک دماغمون رو نمی خواهیم بینیم !؟ 🍃 چقدر سخته وقتی همه ی اعمال و رفتارمون جلوی چشمانمان رژه میرن ،! 🍃چقدر سخته که اعضا و جوارح بدن شهادت میدن!؟ 🍃چقدر سخته خوندن کتاب اعمال وقتی در دست راست قرار نمیگیره !؟ 🍃چقدر سخته وقتی توشه ای در دست نداری و از پیش برای روز مبادا نفرستادیم وذخیره نکردی ...😔 🍃خود دانی✋😔 🍃 با این حال در ایستگاه پنج شنبه ها زمانِ زدن تلنگری ست به خودمان و توجه بیشتر به امر دنیای اخروی و روز موعود... و یاد آوری و کمک به آنانی که دستشان از این دنیا کوتاه ست.! 🍃به یاد نفس های گرمی که امروزه در خاک سرد خفته اند. با قرائت دعای 👇 🌸اللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🌸 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷 🌸 ✍نبی زاده