- 🌷هوالحی 🌷کمی ذکر مصیبت ✍حارث می گوید: 🍁در کوچه‌های کوفه، دختر بچه‌ای را دیدم، از او پرسیدم : 🍁این موقع شب در کوچه چه میکنی؟ 🍁دختر گفت : منتظرِ «بابا» هستم. 🍁او هرشب برای ما غذا میاره 🍃حارث گفت : شاید امشب «بابا» نیاد. 🍁دختر بچه با قاطعیت گفت : نه! «بابا» میاد! 🍁میخوام یه خبر خوشحال‌کننده بهش بدم. 😳 🌷علی ضرب شمشیر خورده و خواهد مُرد! 🍃حارث گفت :«بابا» چرا باید از این خبر خوشحال بشه؟! 🍁گفت : من یتیمم و پدرم در جنگ،با علی کشته شده.!برای همین وقتی «بابا» اومد خونه‌مون و غذا آورد، بهش گفتم : تو مرد خوبی هستی. دعا کن ، علی بمیره. 😳 🌷«بابا» هم دستاش رو برد بالا و گفت : خدایا علی را بکش! ✍ چه‌ زود‌ مستجاب‌ شد مولا.. 🌷 🌸 ✍ نبی زاده 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷