‍ ‌ ‌ 🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸 🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت 🌸 عملیات والفجر۸ ✍ شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشه که همه چیز باب دل و میلِ آدم پیش نمیره و آن‌چه انتظار داریم هم رخ نمیده البته اشکالی هم نداره اما دیگران که نباید حلال مشکلات و مسائل ما باشن... 🍀 شاید اون روز که شال و کلاه کامل کرده بودم به سمت خط برم فکرش رو هم نمی کردم که دچار طوفان غیر قابل پیش بینی بشم... هم کلاه خود داشتم هم لباس و ماسک ش، م، ر با کیفیت عالی ... 🍀 با موتور تو جاده بودم شک دارم و دقیقا یادم نیست چه کسی را به عنوان نفر دوم با خودم بهمراه داشتم یکی از بچه های پیک بود. هنوز از جاده ی کنارگذر به وسط های دریاچه نمک فاو نرسیده بودم. که یهویی همه چیز تیره و تار شد... 🍀هر دو نفر بر اثر شدت انفجارهای پی در پی بمباران هوایی و دود و ترکش به سمتی پرتاب شدیم دوستم هر چند در بین راه میگفت و می خندید اما پیداش نمی کردم گوشم خون اومده بود و تو خاک و دود هم چیزی دیده نمی شد و من هم چیزی نمی شنیدم... 🍀 همینطور دراز کش رو زمین بودم که یهویی دستی رو شونم قرار گرفت و گفت نبی خوبی ؛ صداشو نمی شنیدم ، سرم رو تکون دادم اونم دستش رو روی گوشش گذاشت گفت من هم چیزی نمی شنوم .تو هم ؛!؟ و با هم بلند بلند خندیدیم. هر چند چیزی نمی شنیدیم😁 🍀 بلند شدیم رفتیم طرف ستون‌هایی که لوله های بزرگِ سفید رنگِ انتقال آب بود یا نفت یادم نیست رفتیم جان پناه گرفتیم. 🍀به همراهم نگاه کردم و با انگشت دستم سوراخی که تو لباسش پیدا شده بود رو نشون دادم. با سرش گفت چیزی نیست اما قانع نشدم زیپ بادگیر لباسش رو باز کردم قطره خون همینطور پشت سر هم از تنش می آمد بیرون ؛ یه پَد جنگی ؛ (بانداژ آماده) رو باز کردم ،گذاشتم رو زخم و آماده حرکت شدیم... 🍀اما وقتی به موتور رسیدیم چیزی ازش باقی نمانده بود. تازه فهمیدم وقتی جایی به آگاهی و نتیجه خوبی میرسی می تونه چقدر درد ناک هم باشه😳😁✋ حالا می بایستی پیاده و بدو رو به سمت خط حرکت میکردیم. 🍀 هنوز صد متر نرفته بودیم که توپخانه شروع کرد روی جاده رو زدن در همین حین ماشین وانتی باسرعت و گرد و خاک سر رسید هرچی داد و فریاد کردیم توقف نکرد یعنی اصلا نمی شد توقف کرد . ماشین دومی و سومی و چهارمی و... هفت هشت تا با سرعت آمدند و رفتند. 🍀 رفیقم با دست بهم اشاره کرد اونا هم نمی شنوند و در کنار جاده دراز کشیدیم تا آبها از آسیاب بیافته و مجددا" خندیدیم ؛ سوار نکردن ما همون قدر برامون تلخ بود که سالم در رفتن نشون از زیر آتش توپخانه دشمن برای اونا و ما شیرین 😍 چه انتظار میشه داشت... 🍀 فعلا" همینطور کنار جاده که ما دراز کش خوابیدیم شما هم منتظر بمونید😁✋ سپاس از اینکه صبوری می فرمایید. 🌸والعاقبه للمتقین 🌸این نوشتار ادامه خواهد داشت اگر خداوند متعال فرصتی عنایت فرماید. 🌸خوبان_عالم_دعا_بفرمایید ✍نبی زاده 🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد🌷 🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷