جمعه شد ز آمدنت نیست خبر
تا به کی، خیره شود، دیده، به در
باز آیی ای گل زهرای بتول
که فتاده دل و ایمان به خطر
سالها میگذرد، عمر فنا می گردد
لیک تو غائبی از چشم و نظر
کام ما تلخ شد از درد فراق
کن تو شیرین دهن ما ز شِکر
مهدیا درد جدایی سخت است
گو به ما کی تو بیایی ز سفر
می روم تا که بخوانم ندبه
اشک ماتم بفشانم ز بصر
«یـاابــاصــالـح الـمـهــدی ادرکـنــی»
---------------------------------------------------
با ارسال این پست به دیگران در ثوابش شریک باشید