💠
#زندگینامه_ملک_سلمان 2
🔰 انشالله قصد داریم برای شناخت بهتر پادشاه عربستان ، مطالبی را در چند شماره خدمت شما عزیزان ارائه بدهیم
💠 قسمت دوم
✳️دو نکته در این ماجرا انسان را متعجب می کند. اول توانایی و قدرت «حصه» در به آوردن ۱۶ بچه است (یک فرزند از محمد و ۱۵ فرزند از عبد العزیز) و دیگر اینکه چگونه این دو برادر راضی شدند، بسترهایشان را با هم جا به جا کنند!
زمانی چنین رابطه ای منطقی و قابل درک است که برادری مجبور شود، برای سرپرستی و نگهداری از برادر زاده هایش، با بیوه برادرش ازدواج کند. آن هم در صورتی که همسر برادرش راضی به چنین ازدواجی باشد.
اما در خصوص «حصه» و «عبد العزیز» و «محمد» چنین چیزی رخ نداد بود. واقعا چه چیز موجب می شود، دو برادر تنی، زنی را بین خود دست به دست کنند و از او صاحب چندین فرزند هم شوند! آیا زن دیگری آن سرزمین نبود؟ یا اینکه آن قوم حد و مرز برای رذالت و پستی قائل نبودند؟
🔰 در میان قبایل منطقه «نجد» مرسوم است که پسر ارشد جایگاه بالایی نزد پدر دارد و بالطبع اولین گزینه جانشینی و احراز مناصب است. لذا پسر ارشد در هر خانواده و قبیله و عشیره ای صاحب نفوذ و قدرت بسیاری بود.
بعد از پسر ارشد، کوچکترین پسر یا همان «ته تغاری» نیز می تواند، تا سن مشخص و معینی جایی در دل پدر برای خود دست و پا کند و پس از آن، این موقعیت اندک اندک از بین می رود.
در این میان «سلمان» نه پسر ارشد بود و نه ته تغاری، به ویژه آنکه برای عبد العزیز «ته تغاری» معنا نداشت. چون تا زمانی که جان در بدن دارد، به فرزند آوری از هر زنی که به بسترش راه می یافت، ادامه می داد و از آنجا که «سلمان» پسر ششم در میان برادران تنی بود، لذا برای ادامه بقا باید زیر چتر حمایت یکی از پسران بزرگ تر «حصه السدیری» می رفت و با خدمت به او منصب و مقامی درخور برای خود دست و پا کند.
✳️ به همین منظور، «سلمان» به «فهد»، پادشاه اسبق عربستان نزدیک شد و خیلی زود توانست، به «نزدیک ترین» فرد و «راز دار» فهد تبدیل شد. اما این نزدیکی و رازداری، هیچ گاه باعث نشد، مثل برادر دیگرش، «سلطان»، ترس و وحشت اش از فهد از بین برود.
🌀 هر قدر «سلمان» از «فهد» ترس و وحشت داشت، از برادران دیگرش از جمله «عبد الرحمن» و «نایف» نه تنها حساب نمی برد، بلکه خود را بالاتر و جهت احراز مناصب مهم شایسته تر می دید.
«سلمان» مثل دیگر برادرانش در کودکی به مدرسه فرستاده شد، البته بیشتر شبیه مکتب بود. او از شیخ «عبدالله خیاط»، خطیب وقت مسجد الحرام که عبد العزیز آموزش فرزندانش را به وی سپرده بود، برخی علوم ساده دینی و روخوانی قرآن را فرا گرفت
✳️ دوران کودکی «سلمان» اینگونه سپری شد، تا در سال ۱۹۵۴ درحالی که ۱۹ سال بیشتر نداشت، پس از انتصاب به عنوان وزیر مشاور، با فرمان سلطنتی به امیری منطقه «ریاض» منصوب شود. اما این منصب در مقایسه با مناصب مهم و حساسی که برادرانش داشتند، چندان حائز اهمیت نبود.
به این ترتیب، «سلمان» در آستانه بیست سالگی، با مدرک تحصیلی ابتدایی، به منصب وزرات و سپس امیری پایتخت عربستان رسید و خیلی زود وارد دنیای سیاست شد.
❇️ در آن زمان «سلمان» در اوج جوانی بود و زندگی در ریاض قدیم بسیار سخت و طاقت فرسا بود. «سلمان» برای فرار از مشکلات و شرایط سختی که داشت، پای به دنیای «شراب خواری» و پس از آن «زن بارگی» گذاشت، طوری که دنیایش در «شراب خواری و بد مستی و زن بارگی» خلاصه می شد و این موضوع از دید هیچ کس در ریاض دور نماند.
🌀در آن زمان «سلمان» در اوج جوانی بود و زندگی در ریاض قدیم بسیار سخت و طاقت فرسا بود. «سلمان» برای فرار از مشکلات و شرایط سختی که داشت، پای به دنیای «شراب خواری» و پس از آن «زن بارگی» گذاشت، طوری که دنیایش در «شراب خواری و بد مستی و زن بارگی» خلاصه می شد و این موضوع از دید هیچ کس در ریاض دور نماند.
💥 در سال ۱۹۶۰ «سلمان» به شکلی غیر منتظره از امارت ریاض استعفا داد. کسی نفهید، دلیل این استعفا چه بود. آیا به خواست خودش بوده یا به دستور «سعود بن عبد العزیز»، پادشاه وقت عربستان؟
آنچه مبرهن است، اینکه امارت ریاض خواسته های «سلمان» را برآورده نمی کرد. او دنبال منصبی بود، تا به واسطه ی آن ثروت و نفوذی برای خود دست و پا کند، نه آنکه تمام روز خود را در دفترش به شنیدن شکایات و درخواست ها سپری شود و از جیب خود به سیل نیازمندان کمک کند.
💠 با این حال، به نظر می رسد، «سلمان» از کرده اش پشیمان شده بود، چون ۳ سال بعد؛ در سال ۱۹۶۳ برادر ناتنی اش، ملک سعود با صدور فرمانی او را به امارت ریاض منصوب کرد.
این بار «سلمان» ۲۸ سال داشت و پس از ۳ سال دوباره به امارت ریاض بازمی گشت و تا سال ۲۰۱۱ در آن باقی ماند. تا اینکه برادرش «سلطان» در اثر سرطان پروستات فوت کرد.
#به_جمع_مابپوندید
@NOORI82325
🇮🇷 با ما همراه ب
( ادامه دارد)
💥 عکسهای مربوطه در پست های زیر را مشاهده بفرمایید👇