صحبت می کرد زبانش را می بریدند و زبان ترکی رفته رفته در نواحی ذکر شده فراگیر و بومی سازی شد ، در حالیکه هزاران سال زبان آذربایجان و قفقاز و حتی قبل از تشکیل دولت عثمانی (ترکیه) فارسی بوده است (در اینمورد و برای آگاهی بیشتر ، رجوع شود به کتب و اسناد تاریخی)
باز هم نَقبی (تونلی) به تاریخ پر فراز و نشیب ایران در زمان حمله اعراب میزنیم ، اعراب در زمان عمر ابن الخطاب و پس از آن ، عثمان ابن عفان و معاویه ، به ایران و روم حمله کردند *روم در زمان قدیم بطور کلی به اروپا گفته می شد که پایتخت آن رُم ، پایتخت ایتالیای امروزی است ، در بیشتر اوقات بر سر قفقاز و آناتولی (ترکیه امروزی) و سوریه و لبنان و فلسطین و اردن و عراق ، جنگ های خونینی بین ایران و روم رخ می داد و این مناطق ، بین دو ابر قدرت آن زمان ، یعنی ایران و روم دست به دست می شد*
اعراب پس از حمله به ایران ، با توجه به اینکه از فنون کشور داری و اداره دو کشور وسیع و پهناور و ابرقدرت زمان ، ناتوان بودند بناچار امور اداری و حسابرسی و حتی رسیدگی به بعضی امور سپاهیان خود را به ایرانیان و رومیان سپردند ، ایرانیان خط و زبان عربی را با اختراع نقطه و اِعراب (اَ ، اِ ، اُ ) و دستور زبان عربی ، تکامل شگفت آوری را به این زبان بخشیدند ، ولی خلفای بنی امیه و پس از آن بنی عباس ، در کمال نمک ناشناسی و ناسپاسی ، سعی وافر و گسترده ای را برای از بین بردن خط و زبان فارسی در ایران بزرگ آن زمان و کشورهای شکست خورده رومی و مصری و دیگر کشورهای شمال آفریقا بکار بردند و موفق شدند زبان عربی را به زبان اصلی مردم آن کشورها تبدیل نمایند ، در ایران نیز تمام کتب دانشگاهی و نامه های اداری و غیره به زبان عربی تغییر یافته بود و در حال سرایت به گویش و زبان مردم کوچه و بازار بود (البته در مورد خط ایرانیان ، اعراب موفق شدند برای همیشه خط پارسی را به فراموشی بسپارند و خط خود را حایگزین نمایند ، ولی در مورد زبان فارسی ، موفق نشدند)
بزرگان ایران احساس خطر کرده بودند ، در این زمان در شمال خراسان و بعضی از نقاط دیگر ، با تلاش پادشاهان سلسله سامانی (در تاجیکستان فعلی) و یعقوب لیث صفاری و دیگران ، تلاش های زیادی برای احیای زبان فارسی انجام شد و نخستین کسی که پس از حمله اعراب به ایران در دربار سامانیان به فارسی شعر سرود رودکی بود ، دربار خلفای عباسی تلاش زیادی می کردند که زبان فارسی را محو و نابود کنند ، در این زمینه تلاش های پنهانی زیادی از جانب بزرگان ناشناس ایران صورت گرفت و پنهانی و با زحمت زیاد و صرف هزینه های گزاف ، شروع به جمع آوری و خرید کتاب های قدیمی و تاریخی ایران نمودند و کتاب های موصوف و یاد شده را به شاعر بزرگ دوران ، بنام دقیقی دادند تا تاریخ ایران را از روی آنها به نظم ( زبان شعر) در آوَرَد (دقیقی در زمان فردوسی می زیست و شاعر بسیار مُتِبَحِر و توانمندی بود ، حتی بهتر از فردوسی) ، خلیفه عباسی بغداد توسط خدمتکار دقیقی که جاسوس آنها بود از این امر آگاه شد و سمی مهلک تهیه و توسط همان خدمتکار جاسوس ، به خورد دقیقی داده و او را کشتند ، دقیقی از زمان شروع سرودن اشعار و تاریخ ایران زمین تا هنگام مرگ توانسته بود هزار بیت بِسُراید ، دوباره بزرگان ناشناس ایران ، پنهانی به رایزنی و مشورت پرداختند و این امر مهم و عظیم را به فردوسی سپردند و الحق و والانصاف فردوسی با سرودن و خلق شاهنامه توانست خدمت بزرگی به تاریخ و زبان و فرهنگ ایران و ایرانی نماید
مجددا به نزد نادر و ستاره بازمی گردیم ، نادر از ستاره پرسید چرا تو که شوهر داشتی را ، در میان دیگر دختران نزد من فرستادند ، ستاره سرش را پائین انداخت و گفت ، من شوهر داشته ام ولی اکنون ندارم ، نادر پرسید آیا از او جدا شده ای ، ستاره گفت ، خیر ...... ، آیا او فوت نموده ...... ، خیر ...... ، آیا او در جنگ با سپاهیان ایران کشته شده ...... ، خیر قربان در جنگ کشته نشده ...... ، نادر پرسید ، یعنی چه ، پس چه شده ، ستاره گفت ، او کشته شده ولی بدست خود من ، نادر با تعجب گفت ، واقعا تو او را کشتی ، ستاره گفت ، بله با همین دشنه ای که در دستان شماست ، چهره نادر تماشائی بود ، زیرا می دید بجای یک زن زیبا و دلربا ، با یک ببر وحشی و خطرناک روبروست ، بهمین خاطر بیدرنگ پرسید ، چرا او را کشتی ، ستاره گفت برای دفاع از شرف و ناموسم ، نادر گفت مگر او شوهر تو نبود ، دفاع از شرف و ناموس چه معنائی دارد وقتی که میگوئی او شوهر تو بوده
در این هنگام گردی از غم و اندوه ، چهره ستاره را پوشانید و لحظه ای خاموش ماند ، نادر گفت من تا بحال از کسی خواهش نکرده ام ولی چون تو دختر دلیر و راستگوئی هستی از تو میخواهم که داستان زندگی ات را بی کم و کاست برایم بازگو کنی ، ستاره دو دل و مردد بود ولی نهایتا لب به سخن گشود و گفت
پدرم از بزرگان هند ، و فرمانده و مالک دژ استوار و مستحکمی بود ، سربازانی نیرومند مح