قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨ 🍃ادامه شرح نامه ۲۷ بخش ۵ 🔹 نکته ها: 🔥 1. خطر منافقان: امام(عليه السلام) در اين نامه از خطر مهم
✨ 🍃ادامه شرح نامه ۲۷بخش۵ ...ادامه نامه معتضد عباسی ⬇️ به همين دليل اميرالمؤمنين (اینجا معتضد) به شما مسلمانان خبر مى دهد که خداوند متعال، پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) را به آيينش مبعوث ساخت و به او فرمان داد که فرمان خدا را اجرا کند. آن حضرت از خانواده خود شروع کرد; گروهى ايمان آوردند و دعوت او را پذيرفتند و سر بر فرمانش نهادند و گروهى به مخالفت برخاستند و از هرگونه کارشکنى فروگذارى نکردند ـ سپس بعد از ذکر اعمال اين دو گروه با عباراتى جالب و زيبا چنين ادامه مى دهد: بدترين دشمن پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و کسى که از همه بيشتر مخالفت مى کرد و سر آغاز هر جنگ و عداوتى بود و آغازگر هر فتنه اى محسوب مى شد و هر پرچمى بر ضد اسلام برافراشته مى شد، صاحب و رهبر و رييس آن ابوسفيان و پيروانش از بنى اميّه ملعون در کتاب خدا و بر زبان پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) در مواقف متعدّد بودند. سر انجام اسلام پيشى گرفت و اين دشمن سرسخت مغلوب و منکوب شد و به ناچار در برابر اسلام تسليم گشت در حالى که قلبش اسلام را نپذيرفته بود و شرک و کفر را در دل پنهان مى داشت. خداوند در قرآن مجيد درباره آنها فرموده: (وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرْانِ)(5) و همه اتفاق دارند که اين شجره ملعونه همان بنى اميّه هستند و در سنّت نبوى که راويان ثقه آن را نقل کرده اند، وارد شده که پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) روزى ابوسفيان را بر چهارپايى سوار ديد که معاويه زمام آن را در دست داشت و يزيد (برادر معاويه) آن چهارپا را مى راند. پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: «لَعَنَ اللهُ الرَّاکِبَ وَالْقَائِدَ وَالسَّائِق; خدا لعنت کند سوار و زمامدار و کسى که آن را از پشت سر مى راند». نيز راويان روايت کرده اند که در روز بيعت عثمان، ابوسفيان ـ که در آن زمان نابينا شده بود (و حاضران در مجلس) که گمان مى کرد همه از بنى اميّه هستند ـ صدا زد: «تَلَقَّفُوهَا يَا بَنِي عَبْدِ شَمْس تَلَقُّفَ الْکُرَةِ فَوَ اللهِ مَا مِنْ جَنَّة وَ لاَ نَار; اى فرزندان عبد شمس ـ اى بنى اميّه ـ خلافت را همچون گوى از ميدان برباييد به خدا سوگند نه بهشتى در کار است و نه دوزخى» و اين عبارت به يقين کفر صريح است که لعنت الهى شامل حال گوينده آن مى شود. در روايت ديگرى آمده است که ابوسفيان روز فتح مکّه بلال را بر بام کعبه ديد ـ هنوز نابينا نشده بود ـ که مشغول اذان است و مى گويد: «أشْهَد أنّ مُحَمّداً رَسُولُ الله»; ابو سفيان گفت: خوشا به حال عتبة بن ربيعة (يکى از بستگان ابوسفيان که در جنگ بدر کشته شده بود) که از دنيا رفت و چنين منظره اى را نديد. در روايت ديگرى آمده که پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) خواب وحشتناکى ديد و ناراحت شد; مى گويند بعد از اين خواب پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) خندان ديده نشد، زيرا در خواب ديده بود عده اى از بنى اميّه مانند ميمون ها به روى منبرش بالا مى روند و پايين مى آيند. در روايت ديگرى آمده، روزى پيغمبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «از اين گذرگاه کوه که مى بينى به زودى مردى بيرون مى آيد که بر مذهب من محشور نخواهد شد» ناگهان معاويه ظاهر شد. در حديث ديگرى پيغمبر فرمود: «إِذَا رَأَيْتُمْ مُعَاوِيَةَ يَخْطُبُ عَلَى مِنْبَرِي فَاقْتُلُوه; هنگامى که معاويه را بر منبر من ببينيد او را به قتل برسانيد» و روايات کوبنده ديگرى درباره معاويه که در کتب معروف نقل شده است. سپس در ادامه اين نامه داستان شهادت عمار ياسر به وسيله لشکر شام نقل شده که پيغمبر(صلى الله عليه وآله) خطاب به او فرموده بود: «گروه طغيان گر تو را مى کشند در حالى که تو آنها را به بهشت مى خوانى و آنها تو را به دوزخ دعوت مى کنند». آن گاه به شهادت گروهى از صلحا و بزرگان اسلام از نيکان اصحاب و تابعين و اهل فضيلت و دين، به دست معاويه به طور مشروح اشاره مى کند، افرادى مانند «عمرو بن حمق خزاعى» و «حجر بن عدى الکندى». سپس به معرفى فرزندش يزيد، آن شراب خوار مستِ ميمون باز اشاره کرده و جنايت معاويه را در گرفتن بيعت براى او با قهر و غلبه و تهديد و تطميع، يادآور مى شود. آن گاه به بخشى از کفريات يزيد مى پردازد از جمله تمسک او به شعر ذيل که آشکارا دم از کفر و شرک و بى ايمانى مى زند آنجا که مى گويد: لَيْتَ أَشْيَاخِي بِبَدْر شَهِدُوا جَزَعَ الْخَزْرَجِ مِنْ وَقْعِ الاَْسَل اى کاش نياکان من که در ميدان بدر بودند، ناله خزرج را از ضربات نيزه ها مشاهده مى کردند.(6) ادامه دارد...