📝 ترجمه و شرح خطبه۸۳بخش سوم
🔸مذمت دنیا
↩️آرى: «همچون آنان عمل مى کنند، و همانندشان گام برمى دارند، تا به پايان جهان برسند، و در مسير فنا قرار گيرند!» (يَحْتَذُونَ مِثَالا، وَ يَمْضُونَ أَرْسَالا، إِلَى غَايَةِ الِانْتِهَاءِ، وَ صَيُّورِ الْفَنَاءِ).
در واقع، در اين بيان نورانى، به دو نکته اشاره شده:
نخست اين که: مبادا گروهى تصوّر کنند که از اين قانون عمومى جهان مستثنا هستند و خود را جاودانه پندارند و زندگى را ابدى فرض کنند.
ديگر اين که: به آثار گذشتگان با چشم عبرت بنگرند! «به خوابگاه شهيدان نظرى بيفکنند و بى مهرى زمانه رسوا را نظاره کنند!»:
اين دشت خوابگاه شهيدان است فرصت شمار وقت تماشا را
بشکاف خاک را و ببين آنگه بى مهرى زمانه رسوا را
از عمر رفته نيز شمارى کن مشمار جدى و عقرب و جوزا را
تعبير به «اِخْتِرام» با توجّه به اين که ريشه اين لغت به معناى بريدن و قطع کردن و شکاف دادن است (و لذا بعضى از مفسّران نهج البلاغه، «موت اخترامى» را به معناى مرگى که قبل از مدّت طبيعى دامان انسان را مى گيرد تفسير کرده اند.) گويا اشاره به اين نکته است که يکى از مشکلات زندگى دنيا، اين است که کمتر کسى به موت طبيعى از دنيا مى رود; يعنى تمام استعدادهاى وجودى خود را براى بقا، صرف کند و زندگيش پايان گيرد; بلکه غالباً عوامل گوناگونى چه از درون و چه از برون، چه روانى و چه جسمانى، چه حوادث فردى و چه اجتماعى، رشته عمر آدمى را پاره مى کند و به همين دليل، هيچ کس نمى تواند به حياتِ خود - حتّى در يک روز و يک ساعتِ آينده- صد در صد اميدوار باشد!
امّا چرا با اين همه، باز امام(عليه السلام) مى فرمايد: «باقى ماندگان از گناه بازنمى ايستند» (لاَيَرْعَوِي الْبَاقُونَ اجْتِرَاماً).
اين نيست مگر به خاطر غفلت و بى خبرى و وسوسه هاى نفس امّاره و شياطين که بر وجود انسان ها چيره مى شوند و بر چشم بصيرتشان پرده مى افکنند; همچون مرغان بى خبرى که دانه ها را مى بينند، ولى دام صيّاد را در کنار آن نمى بينند و به دام مى افتند.
***
نکته:
ناپايدارى اين جهان:
درباره ناپايدارى و بىوفايى و زودگذر بودن دنيا، هم در آيات قرآن و هم در روايات اسلامى، سخن بسيار آمده است. قرآن در تشبيه جالبى زندگى دنيا را به بارانى تشبيه مى کند که از آسمان نازل مى شود و گياهان رنگارنگ و پرطراوت و زيبا از آن مى رويد، امّا چند صباحى که گذشت، سير نزولى آن شروع مى شود، آب و رنگ خود را از دست مى دهد و پژمرده و خشکيده مى شود و تندبادِ خزان، آن را به هر سو پراکنده مى سازد: (وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَيوةِ الدُّنْيَا کَمَاء أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الاَْرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيماً تَذْرُوهُ الرِّيَاحُ وَ کَانَ اللّهُ عَلَى کُلِّ شَىْء مُقْتَدِراً).
در فراز بالا از نهج البلاغه نيز، ترسيم بسيار گويايى از بى اعتبارى دنيا بيان فرموده که راستى تکان دهنده است و غافل ترين افراد را - هرچند براى مدّت کوتاهى - از خواب غفلت بيدار مى سازد و نظير آن در «نهج البلاغه» فراوان است و شايد اين همه تأکيدات به خاطر آن است که عصر امام(عليه السلام) عصرى بود که بر اثر پيشرفت اسلام در جهان و فتوحات عظيم، ثروت زيادى به پايتخت کشور اسلام و مناطق ديگر منتقل شده بود و حتّى آثار سلاطين و شاهان در آن ديده مى شد و به خاطر همين سيل ثروت، گروه زيادى به دنياپرستى کشيده شدند، که آثار بسيار بدى در جامعه اسلامى پيدا کرد. امام(عليه السلام) اين معلّم بزرگ آسمانى، با زهدِ عملىِ بى مانندش از يک سو، و با کلمات بيدارگرش از سوى ديگر، در برابر اين سيل بنيان کن ايستاد.
شعرا و اديبان نيز، در هر عصر و زمان، درباره بى اعتبارى و بىوفايى دنيا اشعار زيادى سروده و آثار نغزى از خود به يادگار گذاشته اند.
ولى عجب اين که نه آن آيات و روايات و نه اين نظم و نثرها، سبب بيدارى کامل دنياپرستان نشده است و همچنان به راه انحرافى خود ادامه مى دهند و پيش مى تازند. آرى، مؤمنان آگاه و قلبهايى که هنوز نور علم و ايمان از آن برچيده نشده، به اندازه کافى عبرت مى گيرند و از اين زلال پند و اندرزها، سيراب مى گردند و به اصلاح خويش مى پردازند:
همّت مردانه اى خواهد گذشتن از جهان يوسفى بايد که بازار زليخا بشکند!
@Nahjolbalaghe2