السلام علیک یا صاحب الزمان
نقش جمال یار را تا که به دل کشیدهام
یک سره مهر این و آن از دل خود بریدهام
هر نظرم که بگذرد جلوهی نوری از رخش
بار دگر نکوترش بینم از آنچه دیدهام
عشق مجال کی دهد تا که بگویمی چسان
تیر بلای عشق او بر دلوجان خریدهام
سوزم و ریزم اشک غم، شمع صفت به پای دل
در طلبش چه خارها بر دل خود خلیدهام
چاک دل از فراق او میزنم و نمیزند
بخیه به پارههای دل، کز غم او دریدهام
این دل سنگم آب شد، ز آتش اشتیاق شد
بسکه به ناله روز و شب، کورهی دل دمیدهام
شرح نمیتوان دهم سوزش حال خود به جز
ریزش اشک دیده و خون دل چکیدهام
حیران تا کی از غمش اشک به دامن آورد
چون دل داغدار خود، هیچ دلی ندیدهام
#علامه_میرجهانی