🚨داستان عاشقی ...‌ ‌ 🔹داستان از این قرار بود که به بیمارستان آمدند، بی‌بی‌جان سرفه و نفس تنگی داشت، ما هم بعد از تریاژ به او یک ماسک دادیم که بزند اما ... 🔹اما ماسک را برای آقاجان زد و گفت من مریضم، نمی‌خواهم او هم مریض شود